آینه جادو

آینه جادو
در آینه رسانه

۱۰ مطلب با موضوع «بخش تخصصی» ثبت شده است

بخش بین‌الملل جشنواره مردمی فیلم عمار در پی حوادث این روزها در غزه فراخوان ویژه‌ای را برای فیلم‌سازان بین‌المللی اعلام کرد.

 

به گزارش خبرگزاری فارس بخش بین‌الملل جشنواره مردمی فیلم عمار در پی حوادث این روزها در غزه فراخوان ویژه‌ای را برای فیلم‌سازان بین‌المللی اعلام کرد.

بنابر این گزارش در این فراخوان با اشاره به مختصات نوار غزه و کشتار بی‌گناهان در غزه اعم از زن و کودک و پیر و جوان و فجایع رخ داده در این سرزمین و حمله به مردم بی‌دفاع غزه در مساجد، بیمارستان‌ها، مدارس و خانه‌ها آمده است: آنها همچنین از آب و دارو و غذا و برق محروم هستند اما هنوز کشورهایی که مدعی حقوق بشر هستند در سکوت محض قرار دارند و چه بسا چون آمریکا، انگلیس و فرانسه از اسرائیل حمایت کامل می‌کنند واینک که سازمان‌ها و کشورها سکوت کرده‌اند چه کسی از آین مظلومان حمایت می‌کند؟

در ادامه این فراخوان آمده است: مسلما دولت‌ها حمایت نخواهند کرد بلکه این ملت‌ها هستند که باید اقدام کنند و اینک زمان ایفای نقش ملت‌هاست که حمایت خود از کودکان غزه را بیان کنند و وقت آن است که حامیان حقیقی حقوق بشر اقدام کرده و به آنها بگویند که تنها نیستند و به سازمان‌های بین‌المللی بگویند که انسانیت فراموش نشده است بلکه انسانیت در قلب هر فردی است که به دنبال آزادگی نه در لابی‌های سیاسی است.

در فراخوان ویژه بخش بین‌الملل جشنواره عمار آمده است: برای همین جشنواره مردمی فیلم عمار برنامه یک فراخوان ویژه برای فیلمسازان و هنرمندان و همه مردم جهان در هر گوشه از دنیا را اعلام می‌کند تا همه با کار هنری خود همبستگی‌شان را با مردم غزه بیان کنند.

بنابر این گزارش فیلم درباره مردم غزه، تظاهرات‌ها و راهپیمایی‌ها در حمایت از آنان، کمپین‌های حمایتی و خشونت‌های اسرائیلی‌ها مورد پذیرش است و هر کار مربوط در هر قالب مستند کوتاه و بلند، کلیپ، موزیک ویدئو و آلبوم تصویری و هر گونه فعالیت که موجب شود جهانیان مظلومیت مردم غزه و وحشی‌گری اسرائیل را درک کند مورد پذیرش است.

بخش بین‌الملل جشنواره مردمی فیلم عمار اعلام کرده است که پایان آگوست(اوایل شهریور) پایان مهلت ارسال آثار است.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۴۷

به مناسبت این روزها و مراسم اسکار، به بازنشر خاطره ای منتشره شده از مجید مجیدی کارگردان فیلم "بچه های آسمان" می پردازیم؛ متنی که در آن به اسکار از دریچه یک کارگردان ایرانی نگاه می کند؛ کارگردانی که در میان آن همه زرق و برق اصالت خود را فراموش نمی کند و نگاهش نگاه مرسوم خیلی ها به اسکار نیست!

در ادامه بخشی از صحبت های مجیدی را در خصوص این اتفاق سالیانه خواهیم دید:

ما دو سفر به آمریکا داشتیم: یکی سفر مقدماتی «بچه‌های آسمان» بود و دیگری سفر برای حضور در اسکار. سفر اول 21 دی‌ماه 77 بود که «میراماکس» برای اکران عمومی «بچه‌های آسمان» تدابیری را اتخاذ کرد تا در آنجا حضور داشته باشیم و در مصاحبه‌های مطبوعاتی شرکت کنیم. طبق آمارهایی که برای حضور فیلم‌های خارجی در اسکار وجود دارد. رقابت سختی بین فیلم‌های شرکت کننده در بخش خارجی اسکار حس می‌شود و این باعث شده بود که میراماکس نسبت به حضور «بچه‌های آسمان» در اسکار امیدوار نباشد.

 

اینها را مجیدی در نشست خبری سال 78 و بعد از بازگشت از مراسم اسکار در خانه سینما به اهالی مطبوعات گفت و ادامه داد: مطبوعات نیز در فهرست خود از 15 فیلم مطرح خارجی نام می‌بردند و در آنها اسمی از «بچه‌های آسمان» نیامده بود. در این سفر ما به 6 ایالت آمریکا سفر کردیم. روز اول در نیویورک که جمعی از هم وطنان عزیزمان نیز بودند. ما در جمع مردم آمریکا و منتقدین حاضر شدیم. نمی‌دانم چرا آنجا فضا نامانوس بود. محل اکران «بچه‌های آسمان» مجموعه‌ای بود شامل 18 سالن نمایش همراه با مراکز فرهنگی و رفاهی. وقتی وارد پاساژ شدیم پرده‌های وسیعی را دیدم که به طور مستمر تیزر فیلم‌های آمریکایی را پخش می‌کردند.

 

در آن روزها این تبلیغات به فیلم‌های «سرباز رایان»، «شکسپیر عاشق»، «الیزابت» و ... اختصاص داشت. وقتی وارد این فضا شدم، ترسیدم و فکر کردم که ما و «بچه‌های آسمان» در این مجموعه چه جایگاهی خواهیم داشت. سالن نمایش فیلم‌ «بچه‌های آسمان» سالن بزرگی بود و مدعوین زیادی هم به آن جا آمده بودند. سالن تقریبا پر از جمعیت بود.

 

وقتی برگشتیم نمایش «بچه‌های آسمان» در حال اتمام بود. همچنان فکر می‌کردم که این فیلم در برابر این همه زرق و برق جایگاهش کجاست. هنگامی که داخل سالن شدم و علی را در صحنه‌های پایانی فیلم دیدم که می‌دوید، احساس کردم که چقدر علی در آن فضا نامانوس است. اما دیدم که هیچ‌کس از روی صندلی تکان نخورده است. تماشاچیان پس از پایان فیلم استقبال زیادی کردند اما صحبت‌های رسمی و مصاحبه‌ها از فردای اکران آغاز می‌شد. در جلسات منتقدین در مورد صحنه‌های پایانی فیلم صحبت می‌کردند و می‌گفتند که خیلی تاثیر گذار بوده است. بعد از نمایش فیلم میراماکس تا حد زیادی امیدوار شد که بچه‌های آسمان کاندیدای اسکار شود. نقدهای خوبی هم برای فیلم نوشته شد. «راجرایبرت» از منتقدان تاثیرگذار نقد خوبی برای این فیلم نوشت و در واقع «بچه‌های آسمان» تنها فیلمی بود که او 4 ستاره به آن داد و شرایط را بیش از پیش برای ورود فیلم به اسکار آماده کرد.»

 


روز مراسم اسکار

مجیدی با اشاره به روز مراسم اسکار یادآور شده بود: مثل بقیه مدعوین یک لیموزین به سراغ ما آمد. فکر می‌کنم تقریبا تمام لیموزین‌های لس آنجلس آنجا بودند. تا حدود پنجاه کیلومتر راه‌ها را بسته بودند و فقط اتومبیل‌های اسکار عبور و مرور می‌کردند و عده زیادی از بالای درخت‌ها و جاهای مختلف بادوربین‌هایشان عکس می‌گرفتند و هلی‌کوپترهای متعددی نیز از بالای سرمان عبور می‌کردند.
وقتی به محل ساختمان اسکار نزدیک شدیم ترافیک شدیدی بود، همه به پشت شیشه‌های دودی رنگ لیموزین‌ها می‌زدند و می‌خواستند که شیشه‌ها را پایین بکشیم تا عکس بگیرند. البته ما در دل خودمان می‌گفتیم که خیلی نگران نباشید ما آن ستاره‌های‌هالیوودی نیستیم که شما دنبالشان می‌گردید چون آنها منتظر چهره‌ها وهنرپیشگان بودند! وقتی به ساختمان رسیدیم حدود دو یا سه هزار نفر مراسم اسکار را برنامه‌ریزی می‌کردند در همان جا آقای جیمز کابرن با آقای اسفندیاری سلام و علیک حسابی کرد و آقای اسفندیاری گفت که احتمالا مرا اشتباه گرفته است.
قبل از ورود به داخل ساختمان فضایی وجود داشت حدود دو متر که مملو از خبرنگاران بود. این فضا با کفپوش قرمز و به شکل نعل اسب پوشانده شده بود. هر کس که از آنجا رد می‌شد یک ساعتی در صف بود تا با خبرنگاران و عکاسان برخورد کند. البته گذشتن ما از آنجا بیش‌تر از دو دقیقه طول نکشید و کسی از خبرنگاران ما را تحویل نگرفت و البته ما هم آنها را تحویل نگرفتیم!
داخل سالن فضایی مانند تالار وحدت خودمان بود و من فکر می‌کردم که آیا این همه تعریف از اسکار فقط همین بود؟ در واقع بحث اصلی من از همین جاست. همه هم و غم دست اندرکاران این بود که وجه سینمای ملیشان را به مردم جهان ارائه کنند. در ایران همه نگرانی‌شان این است که طوری برخورد کنند که آبرویشان جلوی وزیر و بزرگان نرود. نگران آن نیستند که این جشنواره یک رویداد مهم برای سینمای ایران است در حالی که تلاش آنها بر این بود که پوشش خبری خوبی داشته باشند.

در سه ردیف اول تمام چهره‌های‌هالیوودی نشسته بودند تا مردم بهتر آنها را ببینند. باز یاد خودمان افتادم که در جشنواره‌هایمان چهار ردیف اول را خالی نگه می‌دارند و به هیچ کس اجازه نشستن نمی‌دهند و تازه تا آخر کار تنها یک ردیف از آن پر می‌شود، آن هم اختصاص به مسئولین دارد که ربطی به سینما ندارند و سه ردیف دیگر خالی می ماند. در مراسم اسکار همه کسانی که حضور داشتند و حتی افرادی که کاندیدا شده بودند برایشان توسط کمپانی‌هایشان بلیت خریداری شده بود. خود نماینده میراماکس که در سالن آمده بود تاکید کرد که بلیت نباید گم شود البته برای افراد ویژه تخفیف وجود داشت و در بازارهای سیاه هم بلیت مراسم اسکار با قیمت خیلی بالا فروخته می‌شد.



مجیدی در بخش دیگری از این نشست درباره‌ی نظر سینماگران خارجی در باره «بچه‌های آسمان» گفته بود: « بنینی» به شدت عاشق «بچه‌های آسمان» بود و خیلی تعریف و اظهار خوشحالی می‌کرد. « والتر سالس» کارگردان برزیلی فیلم «ایستگاه مرکزی» نیز روحیه‌ای بسیار ایرانی داشت و عاشق و شیدای «بچه‌های آسمان» شده بود و می‌گفت: «کاش من به جای شما این فیلم را ساخته بودم.» از ویژگی‌های بارز این آدم آن بود که حتی با وجود حضور تعداد زیادی از عواملش هنرپیشه فیلمش را که به نوعی بچه‌های آسمان برزیل بود در کنارش نشانده بود. این بچه‌ یک واکسی بود که کارگردان برزیلی او را از میان خیابان‌ها پیدا کرده بود. « والتر سالس» در ابتدا اضطراب داشت اما وقتی بنینی اول شد او هم احساس آرامش کرد و به نوعی خستگی از تنش در رفت و گفت: «ما باید فیلم خودمان را بسازیم» راستش من شیفته شخصیت او شده بودم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۲۱

طالب‌زاده در حاشیه اکران نبرد خاموش در دانشگاه تهران - دوشنبه- 1392/08/06 

دبیر جشنواره بین‌المللی افق‌نو گفت: «دو سازمان دولتی برای برگزاری جشنواره افق نو اعلام آمادگی کردند. با این حال اگر به ما اجازه ندهند، جشنواره را بصورت اینترنتی برگزار می‌کنیم.»

به گزارش خبرنگار سفیرفیلم، عصر امروز مستند «نبرد خاموش» با حضور نادر طالب‌زاده، کارشناس رسانه در سالن دانشکده معدن دانشگاه تهران به نمایش درآمد.


جشنواره افقِ نو، تریبونی برای هنرمندان آزادی‌خواه ضدصهیونیستی

مهدی شیخ‌صراف، مجری کارشناس این برنامه در ابتدا با اشاره به لغو جشنواره هالیوودیسم و افقِ نو، اهمیت این جشنواره را از زبان طالب‌زاده جویا شد. طالب‌زاده دراین‌باره بیان داشت: «در آمریکا بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر، بیداری علنی در میان برخی نخبگان اتفاق افتاد. برخی به افشاگری درباره صحت و سقم این واقعه پرداختند زیرا بعد از این ماجرا بود که جنگ جهانی علیه تروریسم در منطقه توسط آمریکا شروع می‌شود. ما سعی کردیم با دعوت برخی از این نخبگان، تریبونی به آنها برای بیان دیدگاه ضدآمریکایی‌شان بدهیم. زیرا ایران جایی است که آنها می‌توانند حرف بزنند. این جشنواره از این جهت کار جدیدی بود.»

وی خاطرنشان کرد: «مقام معظم رهبری چندین بار گفتند که آمریکایی‌ها منطقی ندارند. آنها مدام می‌گویند ما گمان می‌کنیم که ایران می‌خواهد بمب هسته‌ای بسازد. این بهانه‌گیری‌ها برای یک روز و دو روز نیست، بلکه مدت طولانی‌ای است. لذا آزادی‌خواهان و هنرمندان هالیوودیسم متوجه این موضوع شده‌اند و تمام آنها می‌خواهند منطق نداشته آمریکا را برگردانند.»







عده‌ای که تازه از گَردِ راه رسیده‌اند، می‌گویند این را متوقف کن!

این کارشناس رسانه در ادامه بیان داشت: «در این شرایط و در حالی که می‌دیدیم وزرات‌خانه‌های دیگری چون وزرات‌خارجه و ساکت‌اند، در وزارتِ فرهنگ و ارشاد این ظرفیت درک و استقبال شد. لذا آغاز به کار کردیم.»

طالب‌زاده وضعیت فعلی وزارت ارشاد را مناسب برای ادامه برگزاری جشنواره افقِ نو و هالیوودیسم ندانست و گفت: «آن روز در وزارت ارشاد این جشنواره برگزار می‌شد، چون وزیر ارشاد و معاونت سینمایی اش این قابلیت و ظرفیت را داشتند. اما امروز عده‌ای از گَردِ راه رسیده‌اند و می‌گویند این را متوقف کن! متولیانی بر سر کار هستند که به ما می‌گویند نمی‌خواهند این جشنواره ادامه یابد.»

رسانه‌های خارجی خوب فهمیدند که هالیوودیسم چه چیزی است

دبیر جشنواره بین‌المللی افق‌نو در پاسخ به سوال مجری درباره علت تعطیلی جشنواره افق نو اظهار کرد: «خیلی خوب بود اگر جلو می‌آمدند و شفاف توضیحی می‌دادند، اما این کار را نکردند. از طرفی گفتند ما حامی شما خواهیم بود، از طرفی گفتند باید بررسی کنیم تا ببینیم هالیوودیسم اصلاً چه چیزی هست. اما جالب است رسانه‌های خارجی خوب فهمیدند که هالیوودیسم چه چیزی است. گویا دوستان مسئول یا نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بدانند.»

با انتشار خبر لغو افق نو، در تل‌آویو عروسی راه افتاد

وی با اشاره به بازتاب گسترده لغو این جشنواره در رسانه‌های جهان بیان داشت: «وقتی اخبار لغو این جشنواره در رسانه‌ها پیچید، عروسی در تل‌آویو راه افتاد. تمام رسانه‌های صهیونسیتی به تکاپو افتادند که تهران جلوی همایشی ضدصهیونیستی را گرفت. در حالی‌که حقوق مردم ایران ایجاب می‌کند تا ما علیه کمپانی‌هایی که ایران‌هراسی را رواج می‌دهند، در دادگاه‌های جهانی اقامه دعوا کنیم. دولت باید اینجا اقدام کند.»

برگزاری جشنواره افق نو حتی بصورت اینترنتی

این مستندساز درباره ادامه روند برگزاری این جشنواره بیان داشت: «هم اکنون دو سازمان دولتی برای برگزاری همایش افق نو و هالیوودیسم اعلام آمادگی کردند. در هر حال مهم نیست، ما از این مرحله گذشتیم و اگر چنانچه به ما اجازه ندهند، بصورت اینترنتی جشنواره را برگزار می‌کنیم.»

طالب‌زاده با انتقاد از سیاست های دولت افزود: «امروز دولت می‌خواهد به طرف مقابل نشان دهد که امتیازاتی می‌دهد تا بلکه تغییری صورت گیرد، اما ما فکر می‌کنیم این چنین نیست. امروز دادن تریبون به کسانی که به جای ما حرف ما را می‌زنند، امتیاز بزرگی است.»

تقاضای ۶۸ نخبه ضدصهیونیستی اروپایی و آمریکایی برای دیدار با رهبری

دبیر جشنواره بین‌المللی افق‌نو درباره نامه ۶۸ نخبه ضدصهیونیستی اروپایی و آمریکایی به رهبری و تقاضای دیدار با ایشان بیان داشت: «طبق درخواست این افراد در شهریورماه امسال، قرار بود که وقتی این افراد برای حضور در جشنواره به ایران آمدند یک ملاقاتی را با عنوان گروه نخبگان ضدجنگ معترض با رهبری داشته باشند که جشنواره لغو شد. در میان این ۶۸ تن، ۱۲ استاد تمام دانشگاه نیز حضور دارند.»

باید منتظر تغییر نام ۱۳ آبان به روز «جشن تولد آمریکا» باشیم

طالب‌زاده همچنین درباره برداشتن بیلبوردهای تبلیغاتی «صداقت آمریکایی» از سطح شهر عنوان کرد: «این شمایل‌ها و این دست تبلیغات فرهنگی همیشه در این کشور بوده است. متاسفانه دوستان ما در دولت برای گرفتن امتیاز سعی می‌کنند به آمریکا و سیاست های غربی لبخند بزنند. اما به نظر می‌رسد با این روند باید ۱۳ آبان را نیز به روز «جشن تولد آمریکا» تغییر دهیم.»

وی نهایتاً خاطرنشان کرد: «به نظر جواب اینها روشن است. چراکه میسر تاریخ، مسیر روشنی است، بدون آنکه ما بخواهیم روشن کنیم. امروز تنها باید موج بیداری در ملت‌ها را به تصویر کشید. لذا هرچه بیلبورد هم بخواهیم بزنیم یا جدا کنیم تفاوتی در این موضوع ایجاد نمی‌کند.»

در بخش‌های دیگر برنامه، فیلم‌هایی از مواضع ضدامریکایی و ضدامپرالیستی هنرمندانی که در جشنواره افقِ نو و هالیوودیسم شرکت داشتند به نمایش درآمد. در ادامه مستند «نبرد خاموش» برای دانشجویان اکران شد.


گزارش تصویری: اکران مستند نبرد خاموش با حضور طالب‌زاده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۲ ، ۱۵:۳۲


درباره «رسانه‌»، رأی‌ها و نظریه‌های زیادی مطرح شده است، از بحث درباره ماهیت رسانه گرفته تا سیاست‌گذاری رسانه و تا تکنیک‌های تأثیرگذاری رسانه‌ای و مهار‌ت‌های رسانه‌ای؛ اما عمده آراء مربوط به اندیشمندانی است که مشغول به مطالعه و تأمل درباره رسانه هستند و کمتر در حوزه‌های عملی رسانه فعالیت می‌کنند.

«نادر طالب زاده» از معدود اندیشمندان حوزه رسانه است، که فعالیت‌های زیادی در کار رسانه‌ای نیز دارد. از این جهت مطالعه این اثر می‌توانند زاویه دید متفاوتی نسبت به رسانه‌ ایجاد کند.

مارشال مک لوهان نظریه‌پرداز رسانه گفته بود: رسانه همان پیام است. این سخن که رأئی درباره ماهیت رسانه است، سوء تفاهمی برای برخی از اهل نظر پیش آورده است که ماهیت رسانه اجازه انعکاس هر پیامی را نخواهد داد و پیام‌های متنوع را تنها با صورتی که متناسب با ماهیت رسانه است، ارائه خواهد کرد. بحث درباره ماهیت رسانه را نباید با سیاستگذاری در حوزه رسانه اشتباه کرد و به بهانه «رسانه همان پیام است» از حوزه مهم و استراتژیک سیاست‌گذاری رسانه غفلت کرد. همچنان که در امپراطوری غرب نیز میان این دو تفکیک قائلند.

اگر غرب رسانه‌ای تنها نظر به ماهیت رسانه داشت نمی‌بایست در پخش اخبار انقلاب اسلامی و سخنان رهبر انقلاب حساس باشند و سانسور زیاد اعمال کنند:

«اتفاقاً اگر رسانه و ابزارهای تکنیکی آن ذاتاً برآمده از قدرت صاحبان و سازندگان آن نبود، رسانه‌های غربی این قدر در پوشش اخبار ایران حساسیت به خرج نمی‌دادند و مخالف انتشار پیام انقلاب نبودند. پس محتوای رسانه‌‌ای برایشان مهم است و یک امر خنثی نیست. شما ببینید که آنها چقدر در انتشار سخنان رهبر معظم انقلاب حساسیت دارند و آن را پوشش نمی‌دهند، چون می‌دانند که کلام حق و محتوای حقیقی می‌تواند تأثیر زیادی بر افکار عمومی گذاشته و به ضرر آنها تمام شود.»

شاید برخی در هنگام خواندن این عبارت بگویند که این نوعی توهم توطئه است اما به راستی توهم توطئه چیست؟ طالب‌زاده می‌گوید: «توهم توطئه» طرحی است از دنیل پایپس. پایپس نویسنده آمریکایی و حامی رژیم اسرائیل و عضو شورای امنیت ملی آمریکا است که از سرسخت‌ترین مدافعان مبارزه با گروهای اسلامی محسوب می‌شود. توطئه‌اندیشی چماقی‌ست که صهیونیست‌‌ها تراشیده‌اند و به دست اهل رسانه‌ی‌ مطیع‌شان داده‌اند تا آدم‌های واقع‌بین را مرعوب کنند و نتوانند وارد قُرُق آنها شوند.

سخن بسیار است و مجالی برای طرح همه آنها دراین معرفی مختصر نیست. گذرا مروری می‌کنیم بر فصول کتاب «راز رسانه»؛ مجموعه گفتارها و گفتگوهای نادر طالب زاده است که به همت «یاسر عسگری» و از سوی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و دفتر نشر معارف منتشر شده است.

کتاب دارای چهار فصل است، فصل نخست زندگی‌نامه و فعالیت‌های نادر طالب زاده را بررسی می‌کند. فصل دوم با عنوان رسانه و سیاست، به بحث‌های مهمی همچون، «نسبت هنر و ایدئولوژی»، «تصویر انقلاب اسلامی در رسانه‌های غربی»، «مبارزه با تحقیر رسانه‌‌ای غرب»، «سیاستگذاری در حوزه رسانه»، «جنگ نرم و استراتژی رسانه‌های داخلی» و «رسانه، فقط پیام نیست»؛ می‌پردازد.

در فصل سوم به نگاه شهید سیدمرتضی آوینی درباره مستند رسانه و سینما پرداخته می‌شود. اطلاع از این که شهید آوینی گفته بود: «طالب‌زاده دیده‌بان انقلاب است» این کتاب و خصوصاً این فصل را خواندنی‌تر خواهد کرد.

موضوع فصل چهارم نیز نسبت فرم و محتوا در برنامه تلویزیونی «راز» است.


متن بالا از بخش پیشنهاد کتاب، در سایت «پاتوق کتاب» است که فقط ویرایش های کوچکی روی آن صورت گرفته!

لینک صفحه اصلی متن

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۱۵:۳۹

 

 

 

 

 

 

 

به نام خدا 

این مطلب، بازبینی شده و تغییرداده شده ی مطلب "آیا تفکر در باب ماهیت سینما کار خوبیست!؟" است.

 

چند روز پیش بود که داشتیم از دانشگاه با دوتن از دوستان، پیاده به خانه می رفتیم. یادم نمیاد بحث از کجا شروع شد، ولی دیدیم یه دفعه سر درآوردیم از ماهیت سینما! موضوعی که شاید هیچکدومـمون درموردش فکر نکرده بودیم. ماهیت سینما !

 

 

چرا فکر نکرده بودیم؟ نمیدونم. شاید چون نیازی نمی بینیم، شاید چون به نظر ما ارزشی نداره که وقت خودمون رو بذاریم در مورد این چیزا فکر کنیم؛ شاید چون به قول یکی از دوستان:"فیلمو باید دید دیگه! مگه باید کار دیگه ای هم کرد....؟!"

 

 

نمی دونم نظر شما چیه ولی سینما و رسانه چیزی نیست که از زندگی ما جدا باشه. روزانه خبرها، اتفاقات و حوادث مهمی به وقوع می پیونده که توسط رسانه ها بازتاب داده میشه و خیلی هاش که به تاریخ پیوسته یا حتی در حال اتفاق افتادنه، بوسیله سینما مصور میشه. خیلی از مردم ما هم اونها رو می بینن، چه از طریق سینما، چه از طریق صدا و سیمای محترم (که تقریباً پخش فیلم های سینماییش از لحاظ زمان پخش، با اکران فیلم های روز دنیا در اونور آب، داره همزمان میشه!)

 

 

پس نمیشه سینما رو جزئی جدا از جامعه دونست که تاثیر خودش رو به میزانی که منِ مخاطب اراده می کنم روم میگذاره.

 

 

« سینما، خواه ناخواه به عضو لاینفک جامعه تبدیل شده و بشدت تأثیرگذاره»

 

 

تازه موضوع اونقدر دردآورتر میشه که اگه از خیلی از جوون های امروزه که خودم هم یکیشونم- درمورد الگو و موفق ترین شخصی که میشناسن، بپرسین، بعد از کلی طفره رفتن میگن که الگومون فلان خواننده یا بهمان اکتورِخارجیه!!!

 

 

بزرگی که البته اروپا دیده هم بود!- می گفت: پدیده ی سینما، تلویزیون، رادیو، روزنامه و... از غرب اومده و براساس نیاز و اهداف اونها ساخته شده یعنی تبلیغات! ساخته شده تا ذائقه ی مخاطبینش رو در راستای هدفی که مالکان رسانه یعنی سرمایه داران- دارن، شکل بده؛ ساختاری که به احساس نیاز کاذب به «محصولات تولیدی[1]» اونها منتهی بشه. (صبر کنید؛ نمیخوام بگم کلاً رسانه بَده و نباید بهش توجه کرد!)

 

 

حرفِ من اینه؛ فعلاً نمی تونیم بگیم سینما نرید، نمی تونیم بگیم تلویزیون نبینید، روزنامه نخوانید، اما عقلِ سلیم حکم می کنه درمورد چیزی که داره متأسفانه فرهنگ ما رو نشونه میگیره، داره اعتقادات دینی ما رو هدف قرار میده و داره یک سری دروغ ها رو در شکل نصیحت دلسوزانه به خوردِ مغزِ نسلِ جوان و بلکه نسل مُسن ترِ ما میده، بیشتر فکر کنیم و بیشتر تحقیق کنیم.

 

 

این خطره! اگر انسان از این خطر آگاهی نداشته باشه، درمورد اون فکر نکرده باشه، قطعاً تحت تاثیرش قرار میگیره (البته کاملاً وارده که هنرمندان ما در این عرصه هم کم کاری کردن.)

 

 

« سینمای مطلوب اسلام به مردم معرفی نشده»

 

 

اصلاً برای آن قاعده ای نداریم که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ حدود آن تا چه حد است؟ اما کم کاری از طرف ما هم به عنوان بیننده-  قابل چشم پوشی نیست.

 

 

این ها رو گفتم که بگم ریشه ی بسیاری از آفات جامعه ی ما (و به جرأت جوامع دیگر) همین سینمایی هست که امروزه، غرب از آن برای بیان مقاصدش بهره می بره. به شکلی که برام بسیار جالب بود وقتی دیدم شهید آوینی هم به شدت از این رویکردی که سینما بخصوص از نوع هالیوودیش نسبت به مخاطب داره نگرانه.

 

 

ایشون معتقده سینما به عمد، طی سالها تلاش خودش ذائقه مخاطب رو تغییر داده، تا حدی که دیگر این مخاطب حتی پذیرش هیچ تغییری رو نداره و نمی پذیره که شاهد هیچ رویکرد جدیدی در فیلم باشه.

 

 

" ذائقه‌ی تماشاگران سینما را نیز در طول این صد سال به مزه‌هایی پرفریب عادت داده‌اند و تماشاگر از همان آغاز به قصد تفنن و با نیت استغراق در لذت‌های کودکانه و «سانتیمانتال[2]» به سینما می‌آید، با عینکی که هالیوود بر چشم او نهاده است. و اگر با پاکتی تخمه ژاپنی نیاید، حتماً می‌آید تا برای ساعاتی چند خود را و مشکلات واقعی خود را در یک «خواب و خیال تجسم ‌یافته» فراموش کند. مخاطب امروزی سینما عادت کرده است تا از طریق نشانه‌هایی شناخته‌شده، خود را تسلیم لذایذ سطحی و زودگذری کند که سینما در اختیار او می‌گذارد و اگر خدای‌ناکرده آن نشانه‌های متعارف را در فیلمی پیدا نکند، قهر خواهد کرد و به فیلم دیگری خواهد رفت که در آن، دامی لذت‌بخش و مسحورکننده برای غفلت او پهن شده[3]... "

 

 

حالا باز هم فکر می کنین نباید درمورد ماهیت این موجود عجیب، بیشتر تفکر و تأمل و تحقیق کنیم؟ آیا هنوز هم بی تفاوت بودن در این عرصه، با توجه به تأثیرگذاری آن، جایز هست؟ کی باید تصمیم بگیریم تا در حقّ خود استوار شویم؟ حال آنکه آنان سالهاست در باطل خود راسخند.

 

 

 

[1]  البته نه فقط محصولات مادی بلکه محصولات فرهنگی هم!

 

 

[2]  احساساتی‌گری

 

 

[3]  بخشی از مقاله "فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما" سید مرتضی آوینی

 

اگه نظری درمورد نظرات مطرح شده در این نوشته دارید لطفاً مشارکت کنید و نظراتتون رو بنویسید تا از اونها استفاده کنم (به شخصه)، چون میدونم نظراتم به علت مطالعات کم خودم خیلی ناقصن؛ لطفاً کاملشون کنید. ممنون؛ موفق باشید.

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۲۷


به نام خدا

به منظور پرداختن به این موضوع به نظر می رسد ابتدا می بایست تعریفی را از صنعت ارائه نمود و از نگاه خالقان آن به این موضوع پرداخت.

اندیشمندان غربی صنعت را اینگونه تعریف می نمایند : اگر تمام فعالیت‌های اقتصادی را که با تولید کالا و خدمت با استفاده از ماشین‌آلات و تجهیزات ساخته دست بشر سر و کار دارد، به عنوان یک کل تصور کنیم، هرصنعت، زیرمجموعه‌ای از این کل است که تعداد زیادی از فعالیت‌های مشابه را شامل می‌شود. صنعت، در کنار معدن و کشاورزی تقریباً تمامی فعالیت‌های تولیدی یک جامعه را در بر می‌گیرد و نقش حیاتی در پیشرفت اقتصادی کشورها ایفا می‌کند.و بطور کل می توان به مجموعه تمام واحد هایی که در تولید، توزیع یا مصرف یک محصول یا یک دسته از محصولات مشابه فعالیت می کنند صنعت گفت.

همانگونه که مشاهده می گردد صنعت وابستگی به ذات به اقتصاد دارد .

این ذات را می توان در تمام وجوه غربی از صنعت و کشاورزی و سیاست تا فرهنگ جستجو نمود و اقتصاد را در اصل می توان بخش جدا ناشدنی تعاریف غربی از موضوعات دانست و بواقع این استراژی لیبرال غربی ایست که تمدنی بر پایه اقتصاد (به معنی رسیدن به سود بیشتر) را پایه نهاده است

غرب با تمام توسعه و تکامل خود در امور صنعتی متاسفانه پاسخ گو نیاز های بشر امروزی نیست و ظروف برآمده از این تفکرجوابگوی  بیان مفاهیم عمیق بشری نمی باشد

و این بر می گردد به تفکر اقتصاد گرای غربی که سبب جامعه ای با میل های پست زمینی گشته و این تفکر است که نیاز های مادی بشر را اولی بر تمام نیاز های او می داند و شناخت انسان را جز در آزمایشگاه های علوم تجربی خود باور ندارد.

بنظر میرسد سینما در نگاه حداقلی وسیله ای جهت القای فرهنگ اقتصاد محور غربی به جوامع بشری است .که می توان متصور شد هم اکنون خود(سینما) نیز گرفتار این موضوع گشته است.

حال چگونه می توان توقع داشت تمدن غرب که مقصد تمام موضوعات خود را به سوی اقتصاد میل داده ،مفاهیم را در قالب هنر منتقل نماید و نه صنعت!

مباحثی که مطرح گردید این سوال را ایجاد می نماید که "هنر و بخصوص سینما آیا می تواند دست آوردی اقتصادی برای پدید آورندگان اثر به ارمغان آورد؟"

پاسخ آن مثبت است

و موضوع را دقیقا می توان در تعریف این دو جمله خلاصه نمود

سینما می تواند در آمد زا باشد  ، ولی شایسته نیست جهت در آمد زایی مورد استفاده قرار گیرد

این آن نکته ایست که بدان باید توجه داشت و هدف هنر(البته به عنوان وسیله) را در حالت متعالی آن چیز دگر باید تعریف نمود . هنر با محتوای الهی می تواند پرواز دهنده ی انسان به اوج باشد وزیبایی و لطافت هنر نیز به خاطر این خصلت مهم آن است.

* البته بحث است بر روی مظروف های مختلف هنر و این را باید پذیرفت که هر ظرف محدودیت های برای انتقال مفاهیم دارد.

والسلام


۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۳۰

بسم الله الرحمن الرحیم


تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی  )صلی الله علیه و آله و سلم(  اسلام ائمه هدی ) علیهم السلام( اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده ی سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد، و در یک کلمه " اسلام آمریکایی " باشد.

هنر در مدرسه ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.

پیام حضرت امام خمینی (ره ) خطاب به هنرمندان سال 1367

چنانچه اثرگذاری محتوای پیام مذکور حضرت امام، خطاب به هنرمندان را در پرورش ایده ی اصلی فیلم " رسوایی " در ذهن کارگردان آن، مفروض قلمداد کنیم چه این که وی خود را موظف به تلاش جهت معمول شدن خط و خط مشی مرادش می داند-، شاید نخستین پرسشی که به ذهن تبادر نماید عبارت شود از این که " آیا رسوایی در تحقق ترسیمِ روشنِ عدالت، شرافت و انصاف، اسلام پابرهنگان، اسلام رفاه و تجمل " موفق بوده یا خیر؟

پاسخ به این سؤال که شاید اصلی ترین محور نقادی فیلم محسوب گردد را به بعد از اشاره ی نکاتی گذرا در خصوص فیلم و جمع بندی پایانیِ نوشته، موکول می داریم.

·         هر فیلمی که انتقال پیامی را دنبال می کند، جهت تحقق هدفش از ابزارهای گوناگونی بهره می جوید؛ برخی مؤلفه ها مستقیم و بعضی نیز غیرمستقیم این وظیفه را بر عهده دارند. سیر داستان، رفتار، کردار و گفتار شخصیت ها، گفتگوهای دو یا چندجانبه و بسیاری متغیرهای دیگر، همه از این جمله اند. جملات و عبارات قصار و دلنشین عرفانی در متنِ اندرزهای حاج یوسف ( با بازی اکبر عبدی) در عین انتقال شعار، خوب از آب درآمده اند و به اصطلاح بیرون نزده اند؛ به طور نمونه ( تمثیل صدف و مروارید) که کنایه از مصونیت بخشی حجاب دارد، در عین تکراری بودنش، تاثیرگذار و مطلوب می نمایاند.

·         جذب میزان مخاطبی قابل اعتنا با رسوایی در امتداد اخراجی های 1 تا 3، ادامه یافته و این نشان از قدرت تحلیل مردمشناسانه ی آقای کارگردان و زیرکی وی در شناخت ذائقه ی مخاطبانش دارد. شاید بتوان داستان غیرپیچیده، آشنا و ملموس بودن فرازهایی از فیلم برای مخاطب، مانند کفریات افسانه و طنزهای جدی که هر از چندی بیننده با آن ها می خندد را از علل عمده ی موفقیت رسوایی در جذب مخاطب و همراه داشتن او با خود دانست.

·         همراهی بینندگان با جریان فیلم که افزایش میزان سکوت جو سالن، همراه با گذشت زمان از آغاز فیلم، گواه آنست، نشان از درگیر شدن مخاطبان با فیلم و استغراق ایشان در مسیر داستان دارد؛ اتفاقی که در جهت هدف کارگردان رقم می خورد؛ حال یا بلندا و لطافت عرفان حاج یوسف آن ها را همراه ساخته باشد یا تنفر از پلشتیِ نفاق حاجی مزوّر و یا هر مؤلفه ی دیگری.

·         عرفان اسلامی، سیر در عالم حقیقت و طریقت بدون پایبندی به اصول شریعت را ناممکن می داند؛ حال حشر و نشر و صرف شام با دختری که از ظاهری موجه برخوردار نیست، بر روی یک سفره از سوی حاج یوسف- عارف تمام عیار-، در منزلی که شخص دیگری حاضر نیست، چگونه قابل تفسیرست را باید از کارگردان پرسید که شاید وی توجیهی شرعی ارائه نماید. به هرصورت از حاج یوسفی که در مقابل درخواست افسانه ( با بازی الناز شاکردوست) و دوستانش مبنی بر همراهی با آنان در رفتن به مهمانی، زمان می خواهد تا به منزل رفته و ابا و عمامه را از تن دربیاورد تا آنان را با لباس مقدس همراهی نکند، انتظار می رود نسبت به جزئیات شریعت تقید بیشتری داشته باشد.

·         شاید دشواری کارِ کارگردانی که روایت حوادث ماورایی را در گونه ای متجانس با آن برگزیده، بسیار کمتر از هم سلکش که گونه ی واقع گرایانه را انتخاب نموده، باشد؛ چرا که باورپذیری و استغراق مخاطبی که در پیشینه ی ذهنی خود قواعد فیلمی با مختصات ماورایی را پذیرفته، بسیار بیشتر از بیننده ای است که آمده تا فیلمی در گونه ی واقع گرایانه را مشاهده نماید. باورهای مذهبیِ مخاطب نیز در قبول پیشامدهای ماورایی معطوف به آموزه های دینی، مؤثرست. به طور مثال عدم اعتقاد بیننده به گزاره های عرفان دینی، باورِ باخبر بودن حاج یوسف از پنهان را با مشکل مواجه می سازد.

در این خصوص شایان اشاره است که مسأله ی ورود اتفاقاتی که با اعتقاد به گزاره های دینی قابل پذیرشند به چارچوب سینما، مقوله ایست که قابلیت دستمایه شدن برای یک پرونده ی پژوهشی را داراست.

·         انتزاع شخصیت ها و داستان ها به نفع هدفی که کارگردان دنبال می کند ( به ویژه با توجه به جدی بودن داستان ) به نشست منطقی فیلم در ذهن بیننده، ضربه وارد می کند. شناخته نشدن حاج یوسف توسط احدی، در بازاری که شبانه در آن کار می کند( در عین شهره بودن وی در محل و اکناف) یا روی گردانی عمومی از حاج یوسف به منوالی که جز میرزا، همه ی اهل محل و مسجد، حتی از پاسخ به سلام وی هم خودداری نموده اند (در حالی که مطمئناً می باید عده ای از موضوع سی دی بی خبر بوده و برخی نیز حداقل با کراهت و سرسنگینی، جواب سلام وی را بدهند). یا تفاوت محل کار حاجی ( با بازی محمدرضا شریفی نیا) که به تناسبِ نیازِ داستان تغییر می کند و سکانسی ، دفترتجاری و سکانس هایی هم  حجره ی فرش فروشی بازار، محل کارش می شود، همگی از شواهد این ادعایند.

·         این پرسش که آیا گره خوردن دلبری های ملوّن دختری خیابانی و به دام انداختن مردان هیز، با دلبری های عارفانه ی شیخی سالک، قابل جمع در چاچوبی به نام فیلم بوده و آیا درآوردن پیام بلند اخلاقی و عرفانی از دل داستان شراره گری های فتانه ای به نام افسانه، شدنی است؟ در چگونگی موازنه ی این دو و تحلیل برآیند دو خط سیر ( که کدامیک در خدمت دیگری واقع شده است)، پاسخ خود را می یابد.


·         تأکید بر گناهکار اما فاسق نبودن افسانه، استفاده از آهنگ " نون ودلقک " به عنوان پس زمینه ی سکانس گشت و جولان وی در بازار ( که کنایه به ناچاری وی از ارتکاب رفتارهایی آنچنانی دارد)، جذاب درآمدن نقش او در صحنه هایی که از میدان متلک پرانی با مردان، برنده بیرون آمده و تلکه آن ها، پیروزی اش را مضاعف می کند و مواردی از این دست، مقبول درآمدن شخصیت افسانه و توجیه رفتارهایش را یاری رسانده و ناصواب بودن آن ها را کم رنگ می نمایاند.

از طرفی برخی اطوار و اشارات و به اصطلاح جلف بازی های افسانه به عنوان دختری خیابانی در عین کمک به واقعی تر شدن نقش، با چارچوب و حریم فرهنگمان همخوانی ندارد.

·         جمله ی افسانه در سکانس سنگ باران منزلش، خطاب به جماعت سنگ به دست، مبنی بر قابلیت سی دی شدن رسوایی هریک از ایشان، اشاره ی لطیفی است به ستاریت ذات اقدس الله و تأمل برانگیز برای ما مخاطبانی که سرگرمیمان به ضعف های سایرین، غفلت های خویشتن و محاسبه ی نفس را از یادمان برده است.

·         نقش حاجی ( با بازی شریفی نیا ) که ظاهراً اسلام مرفهین بی درد و رفاه و تجمل را نمایندگی می کند، نیاز به شخصیت پردازی بیشتری دارد؛ چه این که گویی حاجی گیرینف اخراجی های 1 تا 3 با اندکی تغییر غیرجدی، با نام حاجی، دوباره در رسوایی تکرار می شود.

·         کارگردان علاوه بر بچه مذهبی ها، آن هایی که به مسائل دینی کم توجهند را مخاطب هدف خود اعتبار می نماید؛ حال اگر این دسته با مشاهده ی فیلم، مجذوب زیبایی های عرفان و پیامدهای خواستنی و قشنگ عبور از رنگارنگ دنیا شوند، مطمئناً مرادی از جرگه ی حاج یوسف را طلب می نمایند و شاید در عالم واقع، نه تنها هم ترازی از حاج یوسف محبوبشان را نیابند که حتی الگویی نزدیک به او نیز دست نیافتنی باشد. اگر چنین شود که برای این دسته، از فیلم تنها افسانه ای می ماند.

در مجموع می توان جلوه هایی متعدد از نمادهای اسلامی از اذان ابتدای فیلم، مسجد، منبر و وعظ، تا حسنِ مؤثرِ مطلق دانستن خالق و قبح نفاق و از همه مهم تر پرداختن به جلوه های صفات ذات اقدس الهی که بسیار دلنشین درآمده اند تا اذان انتهایی، به همراه پرداختِ نسبتِ اتفاقاتِ فیلم با مقولاتی چون عدالت، شرافت و انصاف را نشانه هایی از دغدغه مندی کارگردان، نسبت به تحقق پیام مذکور حضرت امام (ره) دانست که البته ضعف هایی نیز در ابدال ایده ی نشأت گرفته از دغدغه مذکور به اثری با نام "فیلم رسوایی" تصور می شود ( که به بخشی از آن اشاره شده است.)

شاید بتوان "تأثیرگذاری" را مهم ترین صفت فیلم آقای ده نمکی برشمرد و در یک عبارت آن را "فرصتی برای تأمل درباره ی رسوایی هایمان" توصیف نمود.

 

نویسنده: سید علی اصغر محبوبی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۲۳

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ

 

 

نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ   

آیه 21- سوره حشر

 

 

 

اگر این قرآن را بر کوهی فرو می فرستادیم حتما آن را از ترس خدا ذلیل و متواضع و شکافته می دیدی. و این مثال ها را برای مردم می زنیم شاید بیندیشند. (ترجمه آیت الله مشکینی)

 

 

 

اندیشه... در احوالات خودمان.... اولین احساسی بود که بعد از دیدن "رسوایی" به من دست داد! "رسوایی" یک فیلم منسجم نبود! روایت داستانی قوی هم نداشت! اما حرف های زیادی برای گفتن داشت... ولی حیف که مسعود ده نمکی هنوز معلومات کافی برای روایت اثر را ندارد، بنده خدا خودش هم میگوید، و در خبر ها شنیدم که گویا از حاتمی کیا هم کمک گرفته تا بتواند بر اساس ساختار، متن بنویسد.(راست و دروغش پای خودشون! )

ولی درکل با فیلم برداری اش؛ با خیلی چیز های تکنیکی اش مشکل دارم.... اما میخواهم بر تمامی آنها چشم ببندم!! دوست دارم حالا که کسی به مسائلی قابل تأمل در این سینما پرداخته و از سینما (به عنوان یک وسیله که مأموریت انتقال پیام را دارد) درست استفاده کرده، به حرفش گوش دهم...

خوشحالم که بالاخره کسی به فکر بیان این مسائل افتاد... البته در این مورد و در این مدیوم فقط از عهده ی شخصی چون ده نمکی بر می آمد!! همانطور که خودش در نشست خبری فیلمش در برج میلاد در پاسخ به کسانی که مدعی شدند وی به راحتی برای هر فیلمی می تواند مجوز ساخت بگیرد  گفت: "ساخت این فیلم ها مجوز نمی خواهد به قولی جگر می خواهد"!

 

 

ده نمکی شاید نتواند منتقدان را راضی نگه دارد، شاید به قول عده ای حرفش را توی صورت بیننده، مستقیم پرتاب بکند و نتواند حرفش را در لفافه بیان کند «تا تماشاگر را با لذت کشف و همزاد پنداری در فیلمش همراه سازد»!!!؛ اما این دلیلی نمیشود که او حرفش را نزند...

 

 

همین که او توانسته جوانی را که به قیافه اش هم نمی خورد خوشش بیاید از کنار یک «مُلا» رد بشود(!) و وقتیکه اول فیلم با آیه قرآن، شروع میشود میگوید: «اَوو»، جوری تا پای فیلم بکشاند که در انتهای فیلم میخکوب شده و جیک نمی زند؛ یعنی او کارش را انجام داده...

 

 

حالا شما بروید فریاد بزنید فیلم باید حتماً درچارچوب تعریف شده ساخته شود! بگویید فیلم ضعیف است، مگر ما از یک فیلم چه میخواهیم...

 

 

فیلمی که از دل برخیزد، بر دل هم مینشیند.

 

 

این بخش از نامه ی حاج صادق آهنگران خطاب به ده نمکیست (بعد دیدن فیلم آن را در اینترنت دیدم) که واضح و زیبا میگوید: " ...خاطرم هست در دوران هشت سال دفاع مقدس برخی عزیزان با مراجعه به من نسبت به اشعاری که می‌خواندم که عمدتا توسط استاد حبیب‌الله معلمی سروده می‌شد، نقد داشتند.

 

 

معتقد بودند اشعار فاقد مؤلفه‌های جدی هنری است آنها پیشنهاد می‌کردند به جای این اشعار ساده از اشعار شعرایی که از نظر قوت شعر در سطح بالا باشند بخوانم تا مثلاً فخامت و صناعات و بدایع شعر در خوانده‌هایم بیشتر نمایان شود. شاید از نظر اصول ادبی حرف آنها درست هم بود.

 

 

اما شاعر اشعار من حبیب الله معلمی یک کشاورز ساده‌ای در اهواز بود و زبان شعر او همچون رسم و پیشه‌اش یک زبان ساده و همه فهم و بدور از صناعات پیچیده ادبی داشت و این بیان با ذهن و دل مخاطبی که بعضا از دور افتاده‌ترین روستاها و از پایین‌ترین اقشار به جبهه آمده بود سخت نزدیک و آمیخته و قابل‌پذیرش بود و به سرعت مفهوم و منظور شاعر و خواننده به مخاطب القا می‌شد..."

 

 

بله آقای ده نمکی؛

 

 

فیلمت پیچیده نبود، میشد خیلی از جاهای آن را حدس زد، اما به دل من که نشست...

 

 

وبخاطر همین است که از همه ی مشکلات "رسوایی" چشم پوشی میکنم و از سازنده اش تشکر...

 

 

این متن، یک نقد نیست، که یک تشکر است!

 

 

یک تشکر، از طرف یک مخاطب معمولی! که خیلی وقت بود تعریفش از سینما عوض شده بود! که خیلی وقت بود فکر میکرد باید حتما فیلمی ببیند که بر اساس معیارها ساخته شده باشد! نحوه ی روایت داستان در آن به بهترین نحو و با انواع چالشها باشد تا به او مزه کند! فکر میکرد حتماً نماها باید براساس قواعدی که وجود دارد تنظیم شود تا فیلم بشود فیلم! تا همه منتقدین از آن تمجید و تعریف کنند... داشت یادش میرفت که اصلاً سینما برای چه بوجود آمده... و متاسفانه امروزه دارند چگونه از آن استفاده میکنند ویا حتی چگونه آن را بررسی میکنند...

 

 

آقای ده نمکی؛ از نظر من شما پیشرفت کردید، و این خوب است! انشاالله در فیلم بعد، کاری کنید که نیاز به چشم پوشی نداشته باشد!

 

 

دوست دارم آخر متن رو هم با آیه ای به پایان ببرم که هر وقت حاج آقای رسوایی رو میبینم به یادش میفتم؛ امیدوارم کمکون کنه در پیدا کردن راه:

 

 

 

 

... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً ...

 

 

سوره مائده آیه 32

 

 

 

 

... هر کس انسانی را جز برای قصاص نفس یا فسادی که در روی زمین کرده بکشد (یا از اسلام به کفر درآورد) چنان است که گویی همه مردم را کشته (و گمراه ساخته و در جهنمی مخصوص قاتلان بی گناهان خواهد بود) ، و هر کس انسانی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد یا از کفر به اسلام آورد) گویی همه مردم را زنده کرده (و هدایت نموده) است... (ترجمه آیت الله مشکینی)

 

 

صدق الله العلی العظیم

 

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۰۴

 

 

 

به نام خالق هستی
 
اسکار امسال نشان داد که آمریکا به آخر خط رسیده....
 
 

سینما از سالها پیش توسط اروپایی ها ابداع شد ودرطول این چند سال به تکامل رسیده، اما پتانسیلی که یک فیلم برای القای مفاهیم و کسب درآمد دارد، استفاده از این ابزار  را در بین نسل امروز متداول کرده؛ بطوریکه کتاب و امثال آن، اثر گذاریش درمقابل سینما مانند قطره ای در مقابل دریا قلمداد می شود وسینما یعنی با یک تیر دو و یا حتی چند نشان را زدن!

 
حالا شما خیل عظیم تبلیغاتی که کمپانی های غربی (بخاطر رسانه ی قدرتمندشان) پیرامون یک فیلم میکنند را به آن اضافه کنید که با جوسازی علیه یا به نفع یک فیلم در دیده شدن آن فیلم در بین مردم دنیا تاثیر قابل توجهی میگذارند. سر اتفاقی که برای فیلم "بچه های آسمان" مجیدی افتاد...
 
هالیوود درطول این چند دهه فیلمهای زیادی دررابطه با ایران ساخته که بررسی آنها خارج از حوصله ی این متن است اما چیزی که مهم است، تفاوت لحن در بیان این فیلمها نسبت به گذشته است.اگر درگذشته فیلم هایی چون "300" و "بدون دخترم هرگز" آشکارا با ایرانی ستیز میکردند، ایرانی ها را مخالف آزای بیان و موجوداتی بی فکر و شهوتران نشان می دادند، امروز اینگونه نیست. هالیوود وارد بازی کثیف تری شده. دوستان عزیز، تا جایی که من در یاد دارم آمریکا برای اهدای جایزه یا معرفی یک فیلم از سیاستمداران خودش مایه نگذاشته!(یا کمتر این کار را کرده) بله، بحث من در مورد "آرگو" اثر بن افلک است! شما تصویر ایرانی در این فیلم را ببینید! (از ایرانیان عذرخواهی میکنم) اما ایرانی در این فیلم مانند یک موجود بی فکر است که فقط با آمریکایی عناد میکند. دقیقا ایرانی میشود موجودات فضاییِ دشمن بشری که در"فیلمنامه آرگو" وجود دارد. (ارجاع به آخرین پلان فیلم)؛ میشود دشمن بشریت!(حالا با یک نماد)؛ که این آمریکاییِ منجی (تونی مندز، جاسوس سیا)، می آید نجات دهنده بشر(6 گروگان آمریکایی) باشد! ببینید مفهوم همان است اما لحن عوض شده!
 
قضایایی تاریخی که اول فیلم بیان میشود به نظر می آید که صحیح است و بیننده فکر میکند با فیلم تاریخی مبتنی بر واقعیت طرف است اما تا آخر فیلم جوری روی مغز بیننده کار میشود که حق را به آمریکایی ها میدهد؛ نه اینکه بعد از این همه چپاول و دخالت آشکار در امور داخلی ایران و سعی در اجرا کودتا و... متهم بشوند. درضمن، فیلم آنقدر ضعف طراحی صحنه و پردازش به شخصیت ها و ضعف در فیلمنامه دارد، آنقدر گاف دارد که از ارزش کارگردانی آن میکاهد و آن را تا اثری متوسط پایین می آورد.
 
اینها نظر شخصی است اما نگاه کنید به نامزدهای دیگر، فیلم بزرگی چون "لینکلن" اثر تاریخی اسپیلبرگ که درمورد رییس جمهور اسبق آمریکاست و علی الظاهر یک بیان کم نقص و دراماتیک از برهه ای از زندگی این رییس جمهور و مبارزه ی او با برده داریست، کمتر مورد توجه قرار گرفته، چون نیاز امروز آمریکا چیز دیگری است! فیلم "سی دقیقه بامداد" کاترین بیگلو که درمورد تروریست و اسامه بن لادن است زمینه ی زیادی برای دیده شدن داشت، همانطور که اثر دیگر او (محفظه رنج) درسال 2009 جایزه اسکار را از آواتارِ سه بعدی برد! بله نیاز 3 سال پیش آمریکا چیز دیگری بود و امسال چیزی دیگر!  حتی بسیاری از  منتقدان مطرح خارجی و داخلی هم  این قضیه را قبول دارند که آرگو "بهترین" فیلم امسال نبود!!
 
به نظر شخصی من از 3 جایزه ای  که به این فیلم دادند (بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترین تدوین)؛ تنها تدوین حق این فیلم بود که تعلیق خوبی برای آن ایجاد کرده بود. اما بهترین فیلمنامه "اقتباسی" به نظر بسیار عامدانه می آمد. چرا که برای جایزه فیلمنامه دو بخش درنظر گرفته اند: ارژینال و اقتباسی؛ و دادن جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی به آرگو یعنی تایید آنکه این فیلم اقتباس درست و قابل قبولی و همچنین هنری، از کتاب منبع کرده! (که بازگوکننده وقایع سفارتخانه آمریکا بوده)
 
جهت اطلاعات بیشتر به سایتهای زیر مراجعه کنید و نظر منتقدین خارجی و داخلی و تعداد جوایزی که به دو فیلم "سی دقیقه بامداد"و "آرگو"  دادند را با هم مقایسه کنید:
 
http://www.homandavoodi.com/?p=1615
و...
ااینکه میگویم: "آرگو" اثر بن افلک را دراسکار امسال خوش درخشاندند!!!  بخاطر اینست که آمریکا از همه ی توان رسانه ای ، هنری وسیاسی خود برای نشان دادن روایتش از این ماجرا استفاده کرده؛ جوایز گلدن گلوب ، بفتا، اسکار و چندین مراسم دیگر از طرفی و از طرف دیگر استفاده از همسر رییس جمهوری آمریکا برای اهدای جایزه ای که از قبل انتظارش را میرفت برای حمایت از آرگو به آن داده شود نشانگر اینست که آمریکا نتوانسته ایران را متوقف کند، از هر وسیله ای شده، حتی از حیثیت ریاست جمهوریش (که بالاترین مقام آمریکاست) مایه گذاشته تا جریانی دیگر علیه ایران و ایرانی راه بیاندازد....
 
از این دست اتفاقها خیلی افتاده، ما ناراحت نیستیم از اینکه ما را انسانهای وحشی و قاتل نشان بدهند چون این اولین بارشان نیست، مهم اینست که ما هم کم کاری نکنیم و در اینکه برحق هستیم درست و محکم پافشاری کنیم، همانطور که اینها در ناحق خود راسخند و پافشاری میکنند چرا که : "اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً"...

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۳۳

به نام خدا

موضوعی که چند وقتی رسانه ها و برخی دوستان ما رو به خود مشغول کرده ، رویدادی فرهنگی، با نگاه انقلاب اسلامی به موضوعات بود که در قاب تصویر مباحث را با مخاطبین خود در میان می گذاشت.

جشنواره مردمی فیلم عمار از اون دست کارها ست که بنظرم در سیاست های کلی فرهنگی نظام تحول ایجاد کرد و تونست باز هم فرهنگ ناب را از طریق مردم برای مردم به ارمغان بیاره.

مردمی کردن کار فرهنگی نیازی بود که توجه چندانی در برنامه ریزی های ریز و درشت مسئولین نداشت و گاهی هم این قوانین و بروکراسی اداری ،مانعی بر این موضوع بود.

تهیه نقشه راه ، مدیریت فرهنگی و اولویت بندی از مهم ترین مشخصه های یک دستگاه فرهنگی کارآمد و میشه گفت انقلابی است، که متاسفانه در دستگاه های دولتی کمتر به این امر توجه میشه و در واقع ترجیح می دن خودشون به عنوان راس کار فرهنگی در قالب اجرای طرح ها وارد عمل بشوند.

جشنواره مردمی عمار با مدیریت صحیح توانست ارتباط خوبی بین فیلم ساز و مخاطب با سیاست و رویکرد مشخص(بیداری اسلامی،جنگ نرم،نقد درون گفتمانی و...) ایجاد نماید که این کار با توجه به وسعت کشوری آن با کمترین هزینه به سر انجام رسید.

پر واضح  است که فیلم ساز متعهد و انقلابی ما به دنبال سوژه مناسب و مخاطب می باشد و مخاطب مردمی ما از جنس این نوع فیلم ها حمایت می کند و تنها این حلقه رابط اتصال این دو بخش مغفول مانده، نیاز به برنامه ریزی درست و ... داشت که وجود یک جشنواره مردمی میتواند این قطعه از پازل کار را نیز تکمیل نماید.

موضوع  انتهایی که بنظر مهم می باشد، توجه به دو سوی این ارتباط است .

هدف جشنواره در بخش فیلم ساز حمایت از او و دیده شدن آثار هنرمند در نگاه مخاطب می باشدو

** آن سوی این پل مخاطبی است که متاسفانه با سیاست های اشتباه مجذوب جاذبه های کاذب(۱) آثار سینما و تلویزیون ما گشته .

ما در جشنواره عمار قرار است فیلم‌هایی را پخش کنیم که تا به حال دیده نشدند و با مردمی طرف هستیم که تا به حال فیلم خوب ندیده‌اند این دو محوری است که باید از هر جنبه‌ای تحت مراقبت و توجه باشد.

و یکی از راه کار های این امر را که می توان بدان اشاره کرد،بررسی و انتخاب بومی فیلم ها برای مخاطبین است.

و مطمئن باشیم که فطرت پاک انسانی که با هنر پاک الهی ارتباط دارد به کمک فیلم ساز می آید و آنچه از فیلم او بیان می شود را بر دل مخاطب می نشاند.

جاذبه کاذب:

جاذبه‌های کاذب، جاذبه‌هایی منافی آزادی و اختیار تماشاگر و ممانع او از رشد و تعالی کمال‌طلبانه به سوی حق است. جاذبه‌ی کاذب، جاذبه‌ای است که تماشاگر را سحر میکند و او را از رجوع به فطرت خویش بازمیدارد. هر جاذبه‌ای که عقل بشر را تحت سیطره‌ی خویش بکشاند و تماشاگر را به ورطه‌ی تسلیم در برابر وهم و شهوت و غضب،(ببرد) جاذبه‌ی کاذب است. سوءاستفاده از گرایش‌های شهوی تماشاگر جایز نیست و ترس و وهم و خشم او را نیز تا آنجا باید تحریک کرد که مانع کمال روحانیاش نباشد.             آینه ی جادو - شهید آوینی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۱۷