آینه جادو

آینه جادو
در آینه رسانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجید مجیدی» ثبت شده است

                                

مجید مجیدی کارگردان سرشناس ایرانی روز پنجشنبه (22 اسفند 1392) با حضور در دفتر سازمان ملل در ژنو سوئیس، سخنان روشنگرانه‌ای را در نقد سیاست‌های غرب در خصوص اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی ارائه کرد.

متن کامل سخنرانی کارگردان محمد(ص) به شرح ذیل است:

« به نام خدا؛ گاهی فکر می کنم اگر من در یک کشور غربی به دنیا آمده بودم و در کودکی ونو جوانی وجوانی ام  هر صبح در صفحات روزنامه ها می خواندم و هر شب روی صفحات تلویزیون می دیدم که چگونه عده ای مسلمان در شرق. بمب گذاری وانفجار کار هرروزه شان است ،ماشین های بمب گذاری شده رادر میان بازارها و مراکز تجمع مردم منفجر می کنند سرهای مخالفان خویش را صد ها صدها می برند و در برابر دوربین ها به نمایش می گذارند و گاه با همین سرها در کوچه ها وخیابان ها فوتبال بازی می کنند سینه های دشمنان را می شکافند وقلب آنان را می خورند، کلیساها و کنیسه ها وحتی گاه مساجد و حسینیه های دیگران رابا مردمی که برای عبادت به آنجا آمده اند به آتش می کشند، آیا در این صورت چه دیدگاهی نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا می کردم و چه ترس وهراسی از انان در دل می پروراندم و آیا امکان داشت با این همه جنایت و خشونت گرایشی به این دین و آیین پیدا کنم اگر چه خود را با افتخار یک مسلمان می دانم و خوشبختانه من در کشوری به دنیا آمدم و رشد کردم که از همان سالهای ابتدای زندگی با همه وجودم دریافتم : دینی که پدران ومادرانم  برگزیده اند آیینی مملو از مهر ومحبت وعشق است و کینه ورزی وانتقام جایی درآن ندارد و خدایش همواره با صفات "مهربان"و" رحیم" شناخته می شود و در کتاب اسمانی اش قران ١١٣باردر ابتدای هر سوره  جمله ای تکرار می شود که پیام آور محبت و مهربانی  گسترده وهمیشگی خداوند است.

من در سرزمینی پا به جهان گذاشتم که مردم مسلمانش با هر گونه خشونت مذهبی بیگانه بودند و قرن ها پیروان ادیان ومذاهب دیگر را به همسایگی و همزیستی  مسالمت امیز خویش پذیرفته بودند زیرا به پیامبری ایمان داشتند که سراسر زندگیش  را مهربانی و عشق به دیگران در بر گرفته بود و نه تنها به مسلمانان و پیروان خویش که به همه انسانها با هر نژاد و زبان و حتی به حیوانات و گیاهان و درختان نیز مهر می ورزید.

من پیامبری را شناختم که مهربانی ،شیوه زندگیش وشعار هر صبح وشامش بود ."محمد"ی که با دشمنان کینه توزش هم به مهر و محبت رفتار می کرد  وقتی پس از سالها رنج و آزار ،این بار پیروز به شهری که از ان رانده شده بود باز می گشت ،هیچ کس را به جرم پیشین مجازات نکرد نه تنها خانه هیچ دشمنی را به انتقام  ویران نساخت بلکه خانه بزرگترین دشمن ومخالف خود را پناهگاه و مأمن همه مخالفان و دگر اندیشان  قرارداد.

محمدی که در کتابی که از سوی پروردگارش برای مردم اورده بود مسلمانان را از توهین وناسزا حتی به بت های مشرکان وبت پرستان  برحذر می داشت (انعام ١٠٨)پیامبری که از جانب خدا ندا می داد :نکند رفتارهای زشت وستمگرانه دیگران شما را از مرام صلح امیز و مسالمت جوی تان دور کند که شما همواره باید به عدالت وانصاف رفتار کنید (مائده ٨) .

این چنین بود که در گذر زمان با ایینی خو گرفتم که نه تنها پیامبرش الگو و اسوه مهربانی و محبت بود که شاگرد ودست پروده وجانشینش علی نیز جز به مهر سخن نگفت و جز به محبت رفتار نکرد و حکومتی را برقرار کرد که هیچ کس بر دیگری جز به تقوا و پاکی وپارسایی برتری نداشت   در تاریکی شب ها ناشناس به سراغ بینوایانی می رفت که از زمره مخالفانش بودند و در میان ان ها نان وخرما توزیع می کرد تا گرسنه سر به بالین نگذارند. اگر در جنگی ناخواسته دشمن اب رودخانه را از سپاهیان او دریغ می کرد تا تشنه بمانند او مقابله به مثل نکرد و هنگامی که به رود خانه مسلط شد اب را در اختیار انان قرار داد  مرامنامه حکومتش خطاب به استانداران وحاکمان شهرها این بود که انسانها از دو گروه بیرون نیستند یا هم کیشند یا هم نوع  ودر هردو صورت باید به انها مهر ورزید.

من با چنین آیینی خو گرفتم و طبیعی است وقتی طالبان در افغانستان جنایت می کرد یا وقتی حادثه دهشت بار ١١سپتامبر به وقوع پیوست می‌دانستم که ان چه روی می دهد هیچ سازگاری و ارتباطی با دینی که من به ان ایمان دارم ندارد.

امروز از خودم و از شما می پرسم به راستی در پشت همه عملیات جنایتکارانه ای که به نام اسلام صورت می گیرد چه دست هایی پنهان است  از شما می پرسم القاعده وطالبان که در پاکستان وافغانستان زاده شد رشد کرد و اینک سایه شومش بر همه جهان افکنده شده است ابتدا توسط کدام قدرت ها آفریده شد و مورد حمایت قرار گرفت تا امروز با جنایات ان ها بذر اسلام هراسی در دل همه جهانیان کاشته شود و نهال خشونت این بار به شکلی دیگر یا به صورت نسل کشی در میانمار و آفریقای مرکزی و یا  با اقدامات نظامی و گسیل سربازان  سر بر آورد.

متاسفم که بگویم حکومت هایی طالبان والقاعده را از هر سو حمایت کردند که همواره از هم پیمانان غرب به شمار می روند دولت های عربی  انان در دامان خویش پروراندند که اینک به نوعی دیگر خشونت وکینه ورزی را ترویج می کنند.

خوشحالم که بگویم که نه در حادثه ١١سپتامبر نیویورک ونه در بمب گذاری های مترو لندن و نه در هیچ عملیات انتحاری ،هیچ تروریستی با ملیت ایرانی وبا آیینی که در سرزمینم ایران ترویج می شود شرکت نداشت اما متاسفم که به یاد بیاورم غرب تمام فشارها و تضییقاتش را پس از این حوادث متوجه ایران و ایرانیانی کرد که همواره چنین عملیاتی را محکوم کرده اند.

من به عنوان یک هنر مند که در سال های اخیربه دلیل اقدام به ساخت فیلمی در باره زندگی پیامبر اسلام بسیار خوانده ام و بسیار تحقیق کرده ام ،شهادت می دهم که چنین اقدامات خشونت باری که میوه ان اسلام هراسی در همه جهان است با روح اسلامی که من از محمد و علی وحسین (ع) آموخته ام بیگانه است ولذا سعی دارم تا پیام وچهره واقعی دین مهربانی پیامبر اسلام را در قالب فیلم محمد به دنیای نگران و آشفته عرضه کنم.

من معتقدم اگر واقعیت اسلام به مردم جهان عرضه شود همه تشنگان عدالت و مهربانی عاشقانه به سویش خواهند شتافت.

من باور دارم که رفتارهای زشت و آلوده‌ای چون قرآن سوزی در آمریکا یا تولید فیلم های جسارتگرنسبت به پیامبر یا مسلمانان ویا حتی اقداماتی نظیر انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز نقشی جز کمک به خشونت طلبانی که نام اسلام را دزدیده اند ندارد و چه بسا روی دیگر چنان رفتارهایی است .جنایتکارانی که می‌کشند و تکه تکه می‌کنند مشتاقانه به انتظار چنین اقداماتی هستند تا جنایات خویش را توجیه کنند واز میان توده‌های ناآگاه برای خودسربازان جدید استخدام کنند.

سخن را با پیام خداوند به رسولش محمد (ص) به پایان می‌برم که فرمود:ای کسانی که ایمان اورده اید همگی در پرتو ایمان به خداوند ، در صلح و آشتی در آیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست(بقره٢٠٨) »

لینک منبع در خبرگزاری فارس


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۴۲

به مناسبت این روزها و مراسم اسکار، به بازنشر خاطره ای منتشره شده از مجید مجیدی کارگردان فیلم "بچه های آسمان" می پردازیم؛ متنی که در آن به اسکار از دریچه یک کارگردان ایرانی نگاه می کند؛ کارگردانی که در میان آن همه زرق و برق اصالت خود را فراموش نمی کند و نگاهش نگاه مرسوم خیلی ها به اسکار نیست!

در ادامه بخشی از صحبت های مجیدی را در خصوص این اتفاق سالیانه خواهیم دید:

ما دو سفر به آمریکا داشتیم: یکی سفر مقدماتی «بچه‌های آسمان» بود و دیگری سفر برای حضور در اسکار. سفر اول 21 دی‌ماه 77 بود که «میراماکس» برای اکران عمومی «بچه‌های آسمان» تدابیری را اتخاذ کرد تا در آنجا حضور داشته باشیم و در مصاحبه‌های مطبوعاتی شرکت کنیم. طبق آمارهایی که برای حضور فیلم‌های خارجی در اسکار وجود دارد. رقابت سختی بین فیلم‌های شرکت کننده در بخش خارجی اسکار حس می‌شود و این باعث شده بود که میراماکس نسبت به حضور «بچه‌های آسمان» در اسکار امیدوار نباشد.

 

اینها را مجیدی در نشست خبری سال 78 و بعد از بازگشت از مراسم اسکار در خانه سینما به اهالی مطبوعات گفت و ادامه داد: مطبوعات نیز در فهرست خود از 15 فیلم مطرح خارجی نام می‌بردند و در آنها اسمی از «بچه‌های آسمان» نیامده بود. در این سفر ما به 6 ایالت آمریکا سفر کردیم. روز اول در نیویورک که جمعی از هم وطنان عزیزمان نیز بودند. ما در جمع مردم آمریکا و منتقدین حاضر شدیم. نمی‌دانم چرا آنجا فضا نامانوس بود. محل اکران «بچه‌های آسمان» مجموعه‌ای بود شامل 18 سالن نمایش همراه با مراکز فرهنگی و رفاهی. وقتی وارد پاساژ شدیم پرده‌های وسیعی را دیدم که به طور مستمر تیزر فیلم‌های آمریکایی را پخش می‌کردند.

 

در آن روزها این تبلیغات به فیلم‌های «سرباز رایان»، «شکسپیر عاشق»، «الیزابت» و ... اختصاص داشت. وقتی وارد این فضا شدم، ترسیدم و فکر کردم که ما و «بچه‌های آسمان» در این مجموعه چه جایگاهی خواهیم داشت. سالن نمایش فیلم‌ «بچه‌های آسمان» سالن بزرگی بود و مدعوین زیادی هم به آن جا آمده بودند. سالن تقریبا پر از جمعیت بود.

 

وقتی برگشتیم نمایش «بچه‌های آسمان» در حال اتمام بود. همچنان فکر می‌کردم که این فیلم در برابر این همه زرق و برق جایگاهش کجاست. هنگامی که داخل سالن شدم و علی را در صحنه‌های پایانی فیلم دیدم که می‌دوید، احساس کردم که چقدر علی در آن فضا نامانوس است. اما دیدم که هیچ‌کس از روی صندلی تکان نخورده است. تماشاچیان پس از پایان فیلم استقبال زیادی کردند اما صحبت‌های رسمی و مصاحبه‌ها از فردای اکران آغاز می‌شد. در جلسات منتقدین در مورد صحنه‌های پایانی فیلم صحبت می‌کردند و می‌گفتند که خیلی تاثیر گذار بوده است. بعد از نمایش فیلم میراماکس تا حد زیادی امیدوار شد که بچه‌های آسمان کاندیدای اسکار شود. نقدهای خوبی هم برای فیلم نوشته شد. «راجرایبرت» از منتقدان تاثیرگذار نقد خوبی برای این فیلم نوشت و در واقع «بچه‌های آسمان» تنها فیلمی بود که او 4 ستاره به آن داد و شرایط را بیش از پیش برای ورود فیلم به اسکار آماده کرد.»

 


روز مراسم اسکار

مجیدی با اشاره به روز مراسم اسکار یادآور شده بود: مثل بقیه مدعوین یک لیموزین به سراغ ما آمد. فکر می‌کنم تقریبا تمام لیموزین‌های لس آنجلس آنجا بودند. تا حدود پنجاه کیلومتر راه‌ها را بسته بودند و فقط اتومبیل‌های اسکار عبور و مرور می‌کردند و عده زیادی از بالای درخت‌ها و جاهای مختلف بادوربین‌هایشان عکس می‌گرفتند و هلی‌کوپترهای متعددی نیز از بالای سرمان عبور می‌کردند.
وقتی به محل ساختمان اسکار نزدیک شدیم ترافیک شدیدی بود، همه به پشت شیشه‌های دودی رنگ لیموزین‌ها می‌زدند و می‌خواستند که شیشه‌ها را پایین بکشیم تا عکس بگیرند. البته ما در دل خودمان می‌گفتیم که خیلی نگران نباشید ما آن ستاره‌های‌هالیوودی نیستیم که شما دنبالشان می‌گردید چون آنها منتظر چهره‌ها وهنرپیشگان بودند! وقتی به ساختمان رسیدیم حدود دو یا سه هزار نفر مراسم اسکار را برنامه‌ریزی می‌کردند در همان جا آقای جیمز کابرن با آقای اسفندیاری سلام و علیک حسابی کرد و آقای اسفندیاری گفت که احتمالا مرا اشتباه گرفته است.
قبل از ورود به داخل ساختمان فضایی وجود داشت حدود دو متر که مملو از خبرنگاران بود. این فضا با کفپوش قرمز و به شکل نعل اسب پوشانده شده بود. هر کس که از آنجا رد می‌شد یک ساعتی در صف بود تا با خبرنگاران و عکاسان برخورد کند. البته گذشتن ما از آنجا بیش‌تر از دو دقیقه طول نکشید و کسی از خبرنگاران ما را تحویل نگرفت و البته ما هم آنها را تحویل نگرفتیم!
داخل سالن فضایی مانند تالار وحدت خودمان بود و من فکر می‌کردم که آیا این همه تعریف از اسکار فقط همین بود؟ در واقع بحث اصلی من از همین جاست. همه هم و غم دست اندرکاران این بود که وجه سینمای ملیشان را به مردم جهان ارائه کنند. در ایران همه نگرانی‌شان این است که طوری برخورد کنند که آبرویشان جلوی وزیر و بزرگان نرود. نگران آن نیستند که این جشنواره یک رویداد مهم برای سینمای ایران است در حالی که تلاش آنها بر این بود که پوشش خبری خوبی داشته باشند.

در سه ردیف اول تمام چهره‌های‌هالیوودی نشسته بودند تا مردم بهتر آنها را ببینند. باز یاد خودمان افتادم که در جشنواره‌هایمان چهار ردیف اول را خالی نگه می‌دارند و به هیچ کس اجازه نشستن نمی‌دهند و تازه تا آخر کار تنها یک ردیف از آن پر می‌شود، آن هم اختصاص به مسئولین دارد که ربطی به سینما ندارند و سه ردیف دیگر خالی می ماند. در مراسم اسکار همه کسانی که حضور داشتند و حتی افرادی که کاندیدا شده بودند برایشان توسط کمپانی‌هایشان بلیت خریداری شده بود. خود نماینده میراماکس که در سالن آمده بود تاکید کرد که بلیت نباید گم شود البته برای افراد ویژه تخفیف وجود داشت و در بازارهای سیاه هم بلیت مراسم اسکار با قیمت خیلی بالا فروخته می‌شد.



مجیدی در بخش دیگری از این نشست درباره‌ی نظر سینماگران خارجی در باره «بچه‌های آسمان» گفته بود: « بنینی» به شدت عاشق «بچه‌های آسمان» بود و خیلی تعریف و اظهار خوشحالی می‌کرد. « والتر سالس» کارگردان برزیلی فیلم «ایستگاه مرکزی» نیز روحیه‌ای بسیار ایرانی داشت و عاشق و شیدای «بچه‌های آسمان» شده بود و می‌گفت: «کاش من به جای شما این فیلم را ساخته بودم.» از ویژگی‌های بارز این آدم آن بود که حتی با وجود حضور تعداد زیادی از عواملش هنرپیشه فیلمش را که به نوعی بچه‌های آسمان برزیل بود در کنارش نشانده بود. این بچه‌ یک واکسی بود که کارگردان برزیلی او را از میان خیابان‌ها پیدا کرده بود. « والتر سالس» در ابتدا اضطراب داشت اما وقتی بنینی اول شد او هم احساس آرامش کرد و به نوعی خستگی از تنش در رفت و گفت: «ما باید فیلم خودمان را بسازیم» راستش من شیفته شخصیت او شده بودم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۲۱