آینه جادو

آینه جادو
در آینه رسانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسوایی» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی  )صلی الله علیه و آله و سلم(  اسلام ائمه هدی ) علیهم السلام( اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‌ها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده ی سرمایه‌داری مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی‌درد، و در یک کلمه " اسلام آمریکایی " باشد.

هنر در مدرسه ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.

پیام حضرت امام خمینی (ره ) خطاب به هنرمندان سال 1367

چنانچه اثرگذاری محتوای پیام مذکور حضرت امام، خطاب به هنرمندان را در پرورش ایده ی اصلی فیلم " رسوایی " در ذهن کارگردان آن، مفروض قلمداد کنیم چه این که وی خود را موظف به تلاش جهت معمول شدن خط و خط مشی مرادش می داند-، شاید نخستین پرسشی که به ذهن تبادر نماید عبارت شود از این که " آیا رسوایی در تحقق ترسیمِ روشنِ عدالت، شرافت و انصاف، اسلام پابرهنگان، اسلام رفاه و تجمل " موفق بوده یا خیر؟

پاسخ به این سؤال که شاید اصلی ترین محور نقادی فیلم محسوب گردد را به بعد از اشاره ی نکاتی گذرا در خصوص فیلم و جمع بندی پایانیِ نوشته، موکول می داریم.

·         هر فیلمی که انتقال پیامی را دنبال می کند، جهت تحقق هدفش از ابزارهای گوناگونی بهره می جوید؛ برخی مؤلفه ها مستقیم و بعضی نیز غیرمستقیم این وظیفه را بر عهده دارند. سیر داستان، رفتار، کردار و گفتار شخصیت ها، گفتگوهای دو یا چندجانبه و بسیاری متغیرهای دیگر، همه از این جمله اند. جملات و عبارات قصار و دلنشین عرفانی در متنِ اندرزهای حاج یوسف ( با بازی اکبر عبدی) در عین انتقال شعار، خوب از آب درآمده اند و به اصطلاح بیرون نزده اند؛ به طور نمونه ( تمثیل صدف و مروارید) که کنایه از مصونیت بخشی حجاب دارد، در عین تکراری بودنش، تاثیرگذار و مطلوب می نمایاند.

·         جذب میزان مخاطبی قابل اعتنا با رسوایی در امتداد اخراجی های 1 تا 3، ادامه یافته و این نشان از قدرت تحلیل مردمشناسانه ی آقای کارگردان و زیرکی وی در شناخت ذائقه ی مخاطبانش دارد. شاید بتوان داستان غیرپیچیده، آشنا و ملموس بودن فرازهایی از فیلم برای مخاطب، مانند کفریات افسانه و طنزهای جدی که هر از چندی بیننده با آن ها می خندد را از علل عمده ی موفقیت رسوایی در جذب مخاطب و همراه داشتن او با خود دانست.

·         همراهی بینندگان با جریان فیلم که افزایش میزان سکوت جو سالن، همراه با گذشت زمان از آغاز فیلم، گواه آنست، نشان از درگیر شدن مخاطبان با فیلم و استغراق ایشان در مسیر داستان دارد؛ اتفاقی که در جهت هدف کارگردان رقم می خورد؛ حال یا بلندا و لطافت عرفان حاج یوسف آن ها را همراه ساخته باشد یا تنفر از پلشتیِ نفاق حاجی مزوّر و یا هر مؤلفه ی دیگری.

·         عرفان اسلامی، سیر در عالم حقیقت و طریقت بدون پایبندی به اصول شریعت را ناممکن می داند؛ حال حشر و نشر و صرف شام با دختری که از ظاهری موجه برخوردار نیست، بر روی یک سفره از سوی حاج یوسف- عارف تمام عیار-، در منزلی که شخص دیگری حاضر نیست، چگونه قابل تفسیرست را باید از کارگردان پرسید که شاید وی توجیهی شرعی ارائه نماید. به هرصورت از حاج یوسفی که در مقابل درخواست افسانه ( با بازی الناز شاکردوست) و دوستانش مبنی بر همراهی با آنان در رفتن به مهمانی، زمان می خواهد تا به منزل رفته و ابا و عمامه را از تن دربیاورد تا آنان را با لباس مقدس همراهی نکند، انتظار می رود نسبت به جزئیات شریعت تقید بیشتری داشته باشد.

·         شاید دشواری کارِ کارگردانی که روایت حوادث ماورایی را در گونه ای متجانس با آن برگزیده، بسیار کمتر از هم سلکش که گونه ی واقع گرایانه را انتخاب نموده، باشد؛ چرا که باورپذیری و استغراق مخاطبی که در پیشینه ی ذهنی خود قواعد فیلمی با مختصات ماورایی را پذیرفته، بسیار بیشتر از بیننده ای است که آمده تا فیلمی در گونه ی واقع گرایانه را مشاهده نماید. باورهای مذهبیِ مخاطب نیز در قبول پیشامدهای ماورایی معطوف به آموزه های دینی، مؤثرست. به طور مثال عدم اعتقاد بیننده به گزاره های عرفان دینی، باورِ باخبر بودن حاج یوسف از پنهان را با مشکل مواجه می سازد.

در این خصوص شایان اشاره است که مسأله ی ورود اتفاقاتی که با اعتقاد به گزاره های دینی قابل پذیرشند به چارچوب سینما، مقوله ایست که قابلیت دستمایه شدن برای یک پرونده ی پژوهشی را داراست.

·         انتزاع شخصیت ها و داستان ها به نفع هدفی که کارگردان دنبال می کند ( به ویژه با توجه به جدی بودن داستان ) به نشست منطقی فیلم در ذهن بیننده، ضربه وارد می کند. شناخته نشدن حاج یوسف توسط احدی، در بازاری که شبانه در آن کار می کند( در عین شهره بودن وی در محل و اکناف) یا روی گردانی عمومی از حاج یوسف به منوالی که جز میرزا، همه ی اهل محل و مسجد، حتی از پاسخ به سلام وی هم خودداری نموده اند (در حالی که مطمئناً می باید عده ای از موضوع سی دی بی خبر بوده و برخی نیز حداقل با کراهت و سرسنگینی، جواب سلام وی را بدهند). یا تفاوت محل کار حاجی ( با بازی محمدرضا شریفی نیا) که به تناسبِ نیازِ داستان تغییر می کند و سکانسی ، دفترتجاری و سکانس هایی هم  حجره ی فرش فروشی بازار، محل کارش می شود، همگی از شواهد این ادعایند.

·         این پرسش که آیا گره خوردن دلبری های ملوّن دختری خیابانی و به دام انداختن مردان هیز، با دلبری های عارفانه ی شیخی سالک، قابل جمع در چاچوبی به نام فیلم بوده و آیا درآوردن پیام بلند اخلاقی و عرفانی از دل داستان شراره گری های فتانه ای به نام افسانه، شدنی است؟ در چگونگی موازنه ی این دو و تحلیل برآیند دو خط سیر ( که کدامیک در خدمت دیگری واقع شده است)، پاسخ خود را می یابد.


·         تأکید بر گناهکار اما فاسق نبودن افسانه، استفاده از آهنگ " نون ودلقک " به عنوان پس زمینه ی سکانس گشت و جولان وی در بازار ( که کنایه به ناچاری وی از ارتکاب رفتارهایی آنچنانی دارد)، جذاب درآمدن نقش او در صحنه هایی که از میدان متلک پرانی با مردان، برنده بیرون آمده و تلکه آن ها، پیروزی اش را مضاعف می کند و مواردی از این دست، مقبول درآمدن شخصیت افسانه و توجیه رفتارهایش را یاری رسانده و ناصواب بودن آن ها را کم رنگ می نمایاند.

از طرفی برخی اطوار و اشارات و به اصطلاح جلف بازی های افسانه به عنوان دختری خیابانی در عین کمک به واقعی تر شدن نقش، با چارچوب و حریم فرهنگمان همخوانی ندارد.

·         جمله ی افسانه در سکانس سنگ باران منزلش، خطاب به جماعت سنگ به دست، مبنی بر قابلیت سی دی شدن رسوایی هریک از ایشان، اشاره ی لطیفی است به ستاریت ذات اقدس الله و تأمل برانگیز برای ما مخاطبانی که سرگرمیمان به ضعف های سایرین، غفلت های خویشتن و محاسبه ی نفس را از یادمان برده است.

·         نقش حاجی ( با بازی شریفی نیا ) که ظاهراً اسلام مرفهین بی درد و رفاه و تجمل را نمایندگی می کند، نیاز به شخصیت پردازی بیشتری دارد؛ چه این که گویی حاجی گیرینف اخراجی های 1 تا 3 با اندکی تغییر غیرجدی، با نام حاجی، دوباره در رسوایی تکرار می شود.

·         کارگردان علاوه بر بچه مذهبی ها، آن هایی که به مسائل دینی کم توجهند را مخاطب هدف خود اعتبار می نماید؛ حال اگر این دسته با مشاهده ی فیلم، مجذوب زیبایی های عرفان و پیامدهای خواستنی و قشنگ عبور از رنگارنگ دنیا شوند، مطمئناً مرادی از جرگه ی حاج یوسف را طلب می نمایند و شاید در عالم واقع، نه تنها هم ترازی از حاج یوسف محبوبشان را نیابند که حتی الگویی نزدیک به او نیز دست نیافتنی باشد. اگر چنین شود که برای این دسته، از فیلم تنها افسانه ای می ماند.

در مجموع می توان جلوه هایی متعدد از نمادهای اسلامی از اذان ابتدای فیلم، مسجد، منبر و وعظ، تا حسنِ مؤثرِ مطلق دانستن خالق و قبح نفاق و از همه مهم تر پرداختن به جلوه های صفات ذات اقدس الهی که بسیار دلنشین درآمده اند تا اذان انتهایی، به همراه پرداختِ نسبتِ اتفاقاتِ فیلم با مقولاتی چون عدالت، شرافت و انصاف را نشانه هایی از دغدغه مندی کارگردان، نسبت به تحقق پیام مذکور حضرت امام (ره) دانست که البته ضعف هایی نیز در ابدال ایده ی نشأت گرفته از دغدغه مذکور به اثری با نام "فیلم رسوایی" تصور می شود ( که به بخشی از آن اشاره شده است.)

شاید بتوان "تأثیرگذاری" را مهم ترین صفت فیلم آقای ده نمکی برشمرد و در یک عبارت آن را "فرصتی برای تأمل درباره ی رسوایی هایمان" توصیف نمود.

 

نویسنده: سید علی اصغر محبوبی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۲۳

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ

 

 

نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ   

آیه 21- سوره حشر

 

 

 

اگر این قرآن را بر کوهی فرو می فرستادیم حتما آن را از ترس خدا ذلیل و متواضع و شکافته می دیدی. و این مثال ها را برای مردم می زنیم شاید بیندیشند. (ترجمه آیت الله مشکینی)

 

 

 

اندیشه... در احوالات خودمان.... اولین احساسی بود که بعد از دیدن "رسوایی" به من دست داد! "رسوایی" یک فیلم منسجم نبود! روایت داستانی قوی هم نداشت! اما حرف های زیادی برای گفتن داشت... ولی حیف که مسعود ده نمکی هنوز معلومات کافی برای روایت اثر را ندارد، بنده خدا خودش هم میگوید، و در خبر ها شنیدم که گویا از حاتمی کیا هم کمک گرفته تا بتواند بر اساس ساختار، متن بنویسد.(راست و دروغش پای خودشون! )

ولی درکل با فیلم برداری اش؛ با خیلی چیز های تکنیکی اش مشکل دارم.... اما میخواهم بر تمامی آنها چشم ببندم!! دوست دارم حالا که کسی به مسائلی قابل تأمل در این سینما پرداخته و از سینما (به عنوان یک وسیله که مأموریت انتقال پیام را دارد) درست استفاده کرده، به حرفش گوش دهم...

خوشحالم که بالاخره کسی به فکر بیان این مسائل افتاد... البته در این مورد و در این مدیوم فقط از عهده ی شخصی چون ده نمکی بر می آمد!! همانطور که خودش در نشست خبری فیلمش در برج میلاد در پاسخ به کسانی که مدعی شدند وی به راحتی برای هر فیلمی می تواند مجوز ساخت بگیرد  گفت: "ساخت این فیلم ها مجوز نمی خواهد به قولی جگر می خواهد"!

 

 

ده نمکی شاید نتواند منتقدان را راضی نگه دارد، شاید به قول عده ای حرفش را توی صورت بیننده، مستقیم پرتاب بکند و نتواند حرفش را در لفافه بیان کند «تا تماشاگر را با لذت کشف و همزاد پنداری در فیلمش همراه سازد»!!!؛ اما این دلیلی نمیشود که او حرفش را نزند...

 

 

همین که او توانسته جوانی را که به قیافه اش هم نمی خورد خوشش بیاید از کنار یک «مُلا» رد بشود(!) و وقتیکه اول فیلم با آیه قرآن، شروع میشود میگوید: «اَوو»، جوری تا پای فیلم بکشاند که در انتهای فیلم میخکوب شده و جیک نمی زند؛ یعنی او کارش را انجام داده...

 

 

حالا شما بروید فریاد بزنید فیلم باید حتماً درچارچوب تعریف شده ساخته شود! بگویید فیلم ضعیف است، مگر ما از یک فیلم چه میخواهیم...

 

 

فیلمی که از دل برخیزد، بر دل هم مینشیند.

 

 

این بخش از نامه ی حاج صادق آهنگران خطاب به ده نمکیست (بعد دیدن فیلم آن را در اینترنت دیدم) که واضح و زیبا میگوید: " ...خاطرم هست در دوران هشت سال دفاع مقدس برخی عزیزان با مراجعه به من نسبت به اشعاری که می‌خواندم که عمدتا توسط استاد حبیب‌الله معلمی سروده می‌شد، نقد داشتند.

 

 

معتقد بودند اشعار فاقد مؤلفه‌های جدی هنری است آنها پیشنهاد می‌کردند به جای این اشعار ساده از اشعار شعرایی که از نظر قوت شعر در سطح بالا باشند بخوانم تا مثلاً فخامت و صناعات و بدایع شعر در خوانده‌هایم بیشتر نمایان شود. شاید از نظر اصول ادبی حرف آنها درست هم بود.

 

 

اما شاعر اشعار من حبیب الله معلمی یک کشاورز ساده‌ای در اهواز بود و زبان شعر او همچون رسم و پیشه‌اش یک زبان ساده و همه فهم و بدور از صناعات پیچیده ادبی داشت و این بیان با ذهن و دل مخاطبی که بعضا از دور افتاده‌ترین روستاها و از پایین‌ترین اقشار به جبهه آمده بود سخت نزدیک و آمیخته و قابل‌پذیرش بود و به سرعت مفهوم و منظور شاعر و خواننده به مخاطب القا می‌شد..."

 

 

بله آقای ده نمکی؛

 

 

فیلمت پیچیده نبود، میشد خیلی از جاهای آن را حدس زد، اما به دل من که نشست...

 

 

وبخاطر همین است که از همه ی مشکلات "رسوایی" چشم پوشی میکنم و از سازنده اش تشکر...

 

 

این متن، یک نقد نیست، که یک تشکر است!

 

 

یک تشکر، از طرف یک مخاطب معمولی! که خیلی وقت بود تعریفش از سینما عوض شده بود! که خیلی وقت بود فکر میکرد باید حتما فیلمی ببیند که بر اساس معیارها ساخته شده باشد! نحوه ی روایت داستان در آن به بهترین نحو و با انواع چالشها باشد تا به او مزه کند! فکر میکرد حتماً نماها باید براساس قواعدی که وجود دارد تنظیم شود تا فیلم بشود فیلم! تا همه منتقدین از آن تمجید و تعریف کنند... داشت یادش میرفت که اصلاً سینما برای چه بوجود آمده... و متاسفانه امروزه دارند چگونه از آن استفاده میکنند ویا حتی چگونه آن را بررسی میکنند...

 

 

آقای ده نمکی؛ از نظر من شما پیشرفت کردید، و این خوب است! انشاالله در فیلم بعد، کاری کنید که نیاز به چشم پوشی نداشته باشد!

 

 

دوست دارم آخر متن رو هم با آیه ای به پایان ببرم که هر وقت حاج آقای رسوایی رو میبینم به یادش میفتم؛ امیدوارم کمکون کنه در پیدا کردن راه:

 

 

 

 

... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً ...

 

 

سوره مائده آیه 32

 

 

 

 

... هر کس انسانی را جز برای قصاص نفس یا فسادی که در روی زمین کرده بکشد (یا از اسلام به کفر درآورد) چنان است که گویی همه مردم را کشته (و گمراه ساخته و در جهنمی مخصوص قاتلان بی گناهان خواهد بود) ، و هر کس انسانی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد یا از کفر به اسلام آورد) گویی همه مردم را زنده کرده (و هدایت نموده) است... (ترجمه آیت الله مشکینی)

 

 

صدق الله العلی العظیم

 

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۰۴

شاید این روزها که حتی کارگردان های حزب اللهی و انصارشان دنبال فیلمفارسی ساختن هستند و البته با مجوزهایی که فقط برای آنها صادر می شود، از مهناز و الناز و نیوشا و بهرام و شهرام برای رساندن پیام انقلاب روح الله(ره) استفاده می کنند (که خوشبختانه نمی شود) و شاید در روزگاری که اصغر و پیمان و داریوش با تبر سینما و از کینه بدر و خیبر دارند به درخت انقلاب می زنند، اینکه تلویزیون هفتاد میلیون نفر را حتی در مسافرت میخکوب کند پای عمو پنجعلی، نقی، ارسطو و هما عجیب باشد و روشنفکر شده ها سخت‌شان باشد که ببیند چرا خرج‌هایی که می کنند بی ثمر است. درباره «الی» فیلم ساختن، حرف زدن از «رسوایی» شیخی که آب توبه روی سر دختر کفش قرمز سیندرلایی ریخته است و جذب مخاطب به همان سبک هالیوودی البته با دوز پایین ترش یعنی ما حرف برای گفتن نداریم.
 
در همه این روزهایی که اتفاقا ما حرف برای گفتن نداریم و در روزهایی که بعید است سینما و تلویزیون اثری فاخر تولید کند که مخاطبان «آکادمی گوگوش» و «بفرمایید شام» و «حریم سلطان» را جذب خود کند، «پایتخت» به داد صداوسیما و حتی سینما می رسد و جذب مخاطبش که به قول آوینی «شناسنامه اثر فاخر» است، همه را شگفت زده می کند.
 
سی و چهار سال بود نگوییم همه سینما و تلویزیون بلکه قریب به اتفاق آثار سینمایی و تلویزیونی وقتی می خواستند اسلام را نشان دهند، حتما باید سکانسی می گرفتند که مادربزرگی با چادر سفید گلدار(گلدار؛ ترجیحا ازنوع قرمزش) در گوشه اتاقی با نور سبز در حال نماز خواندن است. سی و چهار سال بود تلویزیون تعارف داشت که پشت اتومبیل و کامیون هایی که راننده اش نقشی در فیلم دارد چه بنویسد که همه خوششان بیاید و تعارف داشت از اینکه وقتی می خواهد حرف های سیاسی و لطایف اجتماعی را به چه کسی بر می خورد و به که بر نمی خورد و اصلا شاید بلد نبود حتی با «رییس جمهور» شوخی کند و خیلی اتفاقاتی که بدیع است و نو و تازه در «پایتخت».
 
 
اتفاقا و اصلا تاکید دارم که پایتخت اتفاق تازه ای است، همه آدمهایش معمولی اند. معمولیه معمولی. پنجعلی و نقی که حتی یک کارگر معمولی است و حلال خور است. نکته ای که شاید تلویزیون خیلی کمتر از آنچه که باید بدان پرداخته است. فیلم آنقدر پیام خوردن لقمه حلال را خوب رسانده است که باید کارگردان‌ها و فیلمنامه نویس‌ها یاد بگیرند. خروسی را که روزی شان نیست نمی خورند حتی شده به بهانه رد شدن قطار و افتادن لوستر روی سفره، اما گربه ای که لب ایوان نشسته است تکه گوشتی را که روزی اش بوده می خورد. ظرف غذای کوچک گربه در لب ایوان سرجایش می ماند اما لوستر روی سفره می افتد. پیرمرد خانه یاد داده است که بعد از هر جرعه ای آب بلند بگویید «سلام بر حسین» و مرد خانه قبل از اذان صبح بیدار است تا خود را برای نماز صبح محیا کند...
 
در پایتخت کارگرهای گنبد و گلدسته سازی فروردین قبل از کار وضو می گیرند و برایشان مهم است باوضو کارکنند. شاید ریش نداشته باشند اما نماز خوان هستند، حلال خورند، با خانواده خود مهربانند، وقتی از کارکردن به خانه بازمی گردندد خسته اند اما طوری رفتار می کنند که هم برای تربیت فرزندانشان به همان سبک هاب قدیمی و نه با استفاده از مهد کودک ها وقت می گذارند و هم به فکر همسرشان هستند. در پایتخت دکتر و مهندس بودن مهم نیست،آدم بودن و مرام ومعرفت داشتن مهم است.
 
پایتخت یک سریال است با همه روزمرگی های آدم های معمولی که به مسافرت می روند، به رییس جمهور، نامه می نویسند، مشکلات اقتصادی دارند، از پدرسالخورده خود نگهداری می کنند و حتی در مسابقه های تلویزیون شرکت می کنند و دراتفاقی نادر برنده هم می شوند. چه جای شک است که ایران پر است از خانواده های معمولی، مگر چند درصد مردم مبتلا به درد ها و «جراحت» های «شیدایی» عسگر پور هستند و واقعا چقدر طول می کشد که یک «ستایش» اتفاق بیافتد و اصلا چقدر زمان برای «زمانه» شدن احتیاج داریم...
 
چه اشکالی دارد که همیشه «وضعیت سفید» باشد و قصه مردمی گفته شود که «چک برگشتی» دارند. چه اشکالی دارد مردم از تلویزیون یاد بگیرند که از پدران سالخورده خود نگهداری کند. چه اشکالی دارد تلویزیون با نامه های معروف به «رییس جمهور» شوخی کند و حتی آنها را به ته دره بفرستد.
اینکه نام «لا اله الا الله» روی گنبد بنای امامزاده ای پیش ساخته از شمال تا جنوب کشور حرکت کند و با رفتارهای صمیمی و صادقانه و دوستانه به دل بیننده بنشیند اتفاق تازه ای است. استفاده از موسیقی های اصیل و فولکلورهای اقوام و مناطق مختلف کشور برای جذب نگاه مخاطبان چهارفصل ایرانی ایده ی قابل اعتنایی است.
نه اینکه نقدی به «پایتخت2» وارد نباشد. هر اثر هنری به خاطر داشتن مولفه های فکری، فرهنگی و سیاسی ممکن است از سوی گروههای مختلف مورد نقد قرار بگیرد اما آنچه از نگاه من اهمیت دارد، جذب مخاطب عام است. از شهید آوینی هم بپرسید همین را می گوید. سیروس مقدم به خاطر اینکه از «سعادت آباد» خیلی پایین تر آمده است و اصلا از «پایتخت» خارج شده و از مردم معمولی علی آباد سخن گفته است، قابل تقدیر است.
نویسنده : محمدرضا کردلو 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۱۵