پوستر و متن بالا از سایت «کتاب بخوانیم» انتخاب شده است که نشان این سایت نیز از پوستر کتاب برداشته نشده تا شما با سایتی خوب، جهت معرفی کتاب آشنا شوید و تا امانت داری کرده باشیم در انتقال مطالب!
پوستر و متن بالا از سایت «کتاب بخوانیم» انتخاب شده است که نشان این سایت نیز از پوستر کتاب برداشته نشده تا شما با سایتی خوب، جهت معرفی کتاب آشنا شوید و تا امانت داری کرده باشیم در انتقال مطالب!
به نام خدا
این مطلب، بازبینی شده و تغییرداده شده ی مطلب "آیا تفکر در باب ماهیت سینما کار خوبیست!؟" است.
چند روز پیش بود که داشتیم از دانشگاه با دوتن از دوستان، پیاده به خانه می رفتیم. یادم نمیاد بحث از کجا شروع شد، ولی دیدیم یه دفعه سر درآوردیم از ماهیت سینما! موضوعی که شاید هیچکدومـمون درموردش فکر نکرده بودیم. ماهیت سینما !
چرا فکر نکرده بودیم؟ نمیدونم. شاید چون نیازی نمی بینیم، شاید چون به نظر ما ارزشی نداره که وقت خودمون رو بذاریم در مورد این چیزا فکر کنیم؛ شاید چون به قول یکی از دوستان:"فیلمو باید دید دیگه! مگه باید کار دیگه ای هم کرد....؟!"
نمی دونم نظر شما چیه ولی سینما و رسانه چیزی نیست که از زندگی ما جدا باشه. روزانه خبرها، اتفاقات و حوادث مهمی به وقوع می پیونده که توسط رسانه ها بازتاب داده میشه و خیلی هاش که به تاریخ پیوسته یا حتی در حال اتفاق افتادنه، بوسیله سینما مصور میشه. خیلی از مردم ما هم اونها رو می بینن، چه از طریق سینما، چه از طریق صدا و سیمای محترم (که تقریباً پخش فیلم های سینماییش از لحاظ زمان پخش، با اکران فیلم های روز دنیا در اونور آب، داره همزمان میشه!)
پس نمیشه سینما رو جزئی جدا از جامعه دونست که تاثیر خودش رو به میزانی که منِ مخاطب اراده می کنم روم میگذاره.
« سینما، خواه ناخواه به عضو لاینفک جامعه تبدیل شده و بشدت تأثیرگذاره»
تازه موضوع اونقدر دردآورتر میشه که اگه از خیلی از جوون های امروزه –که خودم هم یکیشونم- درمورد الگو و موفق ترین شخصی که میشناسن، بپرسین، بعد از کلی طفره رفتن میگن که الگومون فلان خواننده یا بهمان اکتورِخارجیه!!!
بزرگی –که البته اروپا دیده هم بود!- می گفت: پدیده ی سینما، تلویزیون، رادیو، روزنامه و... از غرب اومده و براساس نیاز و اهداف اونها ساخته شده یعنی تبلیغات! ساخته شده تا ذائقه ی مخاطبینش رو در راستای هدفی که مالکان رسانه –یعنی سرمایه داران- دارن، شکل بده؛ ساختاری که به احساس نیاز کاذب به «محصولات تولیدی[1]» اونها منتهی بشه. (صبر کنید؛ نمیخوام بگم کلاً رسانه بَده و نباید بهش توجه کرد!)
حرفِ من اینه؛ فعلاً نمی تونیم بگیم سینما نرید، نمی تونیم بگیم تلویزیون نبینید، روزنامه نخوانید، اما عقلِ سلیم حکم می کنه درمورد چیزی که داره متأسفانه فرهنگ ما رو نشونه میگیره، داره اعتقادات دینی ما رو هدف قرار میده و داره یک سری دروغ ها رو در شکل نصیحت دلسوزانه به خوردِ مغزِ نسلِ جوان و بلکه نسل مُسن ترِ ما میده، بیشتر فکر کنیم و بیشتر تحقیق کنیم.
این خطره! اگر انسان از این خطر آگاهی نداشته باشه، درمورد اون فکر نکرده باشه، قطعاً تحت تاثیرش قرار میگیره (البته کاملاً وارده که هنرمندان ما در این عرصه هم کم کاری کردن.)
« سینمای مطلوب اسلام به مردم معرفی نشده»
اصلاً برای آن قاعده ای نداریم که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟ حدود آن تا چه حد است؟ اما کم کاری از طرف ما هم –به عنوان بیننده- قابل چشم پوشی نیست.
این ها رو گفتم که بگم ریشه ی بسیاری از آفات جامعه ی ما (و به جرأت جوامع دیگر) همین سینمایی هست که امروزه، غرب از آن برای بیان مقاصدش بهره می بره. به شکلی که برام بسیار جالب بود وقتی دیدم شهید آوینی هم به شدت از این رویکردی که سینما بخصوص از نوع هالیوودیش نسبت به مخاطب داره نگرانه.
ایشون معتقده سینما به عمد، طی سالها تلاش خودش ذائقه مخاطب رو تغییر داده، تا حدی که دیگر این مخاطب حتی پذیرش هیچ تغییری رو نداره و نمی پذیره که شاهد هیچ رویکرد جدیدی در فیلم باشه.
" ذائقهی تماشاگران سینما را نیز در طول این صد سال به مزههایی پرفریب عادت دادهاند و تماشاگر از همان آغاز به قصد تفنن و با نیت استغراق در لذتهای کودکانه و «سانتیمانتال[2]» به سینما میآید، با عینکی که هالیوود بر چشم او نهاده است. و اگر با پاکتی تخمه ژاپنی نیاید، حتماً میآید تا برای ساعاتی چند خود را و مشکلات واقعی خود را در یک «خواب و خیال تجسم یافته» فراموش کند. مخاطب امروزی سینما عادت کرده است تا از طریق نشانههایی شناختهشده، خود را تسلیم لذایذ سطحی و زودگذری کند که سینما در اختیار او میگذارد و اگر خدایناکرده آن نشانههای متعارف را در فیلمی پیدا نکند، قهر خواهد کرد و به فیلم دیگری خواهد رفت که در آن، دامی لذتبخش و مسحورکننده برای غفلت او پهن شده[3]... "
حالا باز هم فکر می کنین نباید درمورد ماهیت این موجود عجیب، بیشتر تفکر و تأمل و تحقیق کنیم؟ آیا هنوز هم بی تفاوت بودن در این عرصه، با توجه به تأثیرگذاری آن، جایز هست؟ کی باید تصمیم بگیریم تا در حقّ خود استوار شویم؟ حال آنکه آنان سالهاست در باطل خود راسخند.
[3] بخشی از مقاله "فرزندان انقلاب در برابر عرصه های تجربه نشده سینما" سید مرتضی آوینی
اگه نظری درمورد نظرات مطرح شده در این نوشته دارید لطفاً مشارکت کنید و نظراتتون رو بنویسید تا از اونها استفاده کنم (به شخصه)، چون میدونم نظراتم به علت مطالعات کم خودم خیلی ناقصن؛ لطفاً کاملشون کنید. ممنون؛ موفق باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدی )صلی الله علیه و آله و سلم( اسلام ائمه هدی ) علیهم السلام( اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبنده ی سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابود کننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد، و در یک کلمه " اسلام آمریکایی " باشد.
هنر در مدرسه ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، نظامی است. هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.
پیام حضرت امام خمینی (ره ) خطاب به هنرمندان – سال 1367
چنانچه اثرگذاری محتوای پیام مذکور حضرت امام، خطاب به هنرمندان را در پرورش ایده ی اصلی فیلم " رسوایی " در ذهن کارگردان آن، مفروض قلمداد کنیم – چه این که وی خود را موظف به تلاش جهت معمول شدن خط و خط مشی مرادش می داند-، شاید نخستین پرسشی که به ذهن تبادر نماید عبارت شود از این که " آیا رسوایی در تحقق ترسیمِ روشنِ عدالت، شرافت و انصاف، اسلام پابرهنگان، اسلام رفاه و تجمل " موفق بوده یا خیر؟
پاسخ به این سؤال که شاید اصلی ترین محور نقادی فیلم محسوب گردد را به بعد از اشاره ی نکاتی گذرا در خصوص فیلم و جمع بندی پایانیِ نوشته، موکول می داریم.
· هر فیلمی که انتقال پیامی را دنبال می کند، جهت تحقق هدفش از ابزارهای گوناگونی بهره می جوید؛ برخی مؤلفه ها مستقیم و بعضی نیز غیرمستقیم این وظیفه را بر عهده دارند. سیر داستان، رفتار، کردار و گفتار شخصیت ها، گفتگوهای دو یا چندجانبه و بسیاری متغیرهای دیگر، همه از این جمله اند. جملات و عبارات قصار و دلنشین عرفانی در متنِ اندرزهای حاج یوسف ( با بازی اکبر عبدی) در عین انتقال شعار، خوب از آب درآمده اند و به اصطلاح بیرون نزده اند؛ به طور نمونه ( تمثیل صدف و مروارید) که کنایه از مصونیت بخشی حجاب دارد، در عین تکراری بودنش، تاثیرگذار و مطلوب می نمایاند.
· جذب میزان مخاطبی قابل اعتنا با رسوایی در امتداد اخراجی های 1 تا 3، ادامه یافته و این نشان از قدرت تحلیل مردمشناسانه ی آقای کارگردان و زیرکی وی در شناخت ذائقه ی مخاطبانش دارد. شاید بتوان داستان غیرپیچیده، آشنا و ملموس بودن فرازهایی از فیلم برای مخاطب، مانند کفریات افسانه و طنزهای جدی که هر از چندی بیننده با آن ها می خندد را از علل عمده ی موفقیت رسوایی در جذب مخاطب و همراه داشتن او با خود دانست.
· همراهی بینندگان با جریان فیلم که افزایش میزان سکوت جو سالن، همراه با گذشت زمان از آغاز فیلم، گواه آنست، نشان از درگیر شدن مخاطبان با فیلم و استغراق ایشان در مسیر داستان دارد؛ اتفاقی که در جهت هدف کارگردان رقم می خورد؛ حال یا بلندا و لطافت عرفان حاج یوسف آن ها را همراه ساخته باشد یا تنفر از پلشتیِ نفاق حاجی مزوّر و یا هر مؤلفه ی دیگری.
· عرفان اسلامی، سیر در عالم حقیقت و طریقت بدون پایبندی به اصول شریعت را ناممکن می داند؛ حال حشر و نشر و صرف شام با دختری که از ظاهری موجه برخوردار نیست، بر روی یک سفره از سوی حاج یوسف- عارف تمام عیار-، در منزلی که شخص دیگری حاضر نیست، چگونه قابل تفسیرست را باید از کارگردان پرسید که شاید وی توجیهی شرعی ارائه نماید. به هرصورت از حاج یوسفی که در مقابل درخواست افسانه ( با بازی الناز شاکردوست) و دوستانش مبنی بر همراهی با آنان در رفتن به مهمانی، زمان می خواهد تا به منزل رفته و ابا و عمامه را از تن دربیاورد تا آنان را با لباس مقدس همراهی نکند، انتظار می رود نسبت به جزئیات شریعت تقید بیشتری داشته باشد.
· شاید دشواری کارِ کارگردانی که روایت حوادث ماورایی را در گونه ای متجانس با آن برگزیده، بسیار کمتر از هم سلکش که گونه ی واقع گرایانه را انتخاب نموده، باشد؛ چرا که باورپذیری و استغراق مخاطبی که در پیشینه ی ذهنی خود قواعد فیلمی با مختصات ماورایی را پذیرفته، بسیار بیشتر از بیننده ای است که آمده تا فیلمی در گونه ی واقع گرایانه را مشاهده نماید. باورهای مذهبیِ مخاطب نیز در قبول پیشامدهای ماورایی معطوف به آموزه های دینی، مؤثرست. به طور مثال عدم اعتقاد بیننده به گزاره های عرفان دینی، باورِ باخبر بودن حاج یوسف از پنهان را با مشکل مواجه می سازد.
در این خصوص شایان اشاره است که مسأله ی ورود اتفاقاتی که با اعتقاد به گزاره های دینی قابل پذیرشند به چارچوب سینما، مقوله ایست که قابلیت دستمایه شدن برای یک پرونده ی پژوهشی را داراست.
· انتزاع شخصیت ها و داستان ها به نفع هدفی که کارگردان دنبال می کند ( به ویژه با توجه به جدی بودن داستان ) به نشست منطقی فیلم در ذهن بیننده، ضربه وارد می کند. شناخته نشدن حاج یوسف توسط احدی، در بازاری که شبانه در آن کار می کند( در عین شهره بودن وی در محل و اکناف) یا روی گردانی عمومی از حاج یوسف به منوالی که جز میرزا، همه ی اهل محل و مسجد، حتی از پاسخ به سلام وی هم خودداری نموده اند (در حالی که مطمئناً می باید عده ای از موضوع سی دی بی خبر بوده و برخی نیز حداقل با کراهت و سرسنگینی، جواب سلام وی را بدهند). یا تفاوت محل کار حاجی ( با بازی محمدرضا شریفی نیا) که به تناسبِ نیازِ داستان تغییر می کند و سکانسی ، دفترتجاری و سکانس هایی هم حجره ی فرش فروشی بازار، محل کارش می شود، همگی از شواهد این ادعایند.
· این پرسش که آیا گره خوردن دلبری های ملوّن دختری خیابانی و به دام انداختن مردان هیز، با دلبری های عارفانه ی شیخی سالک، قابل جمع در چاچوبی به نام فیلم بوده و آیا درآوردن پیام بلند اخلاقی و عرفانی از دل داستان شراره گری های فتانه ای به نام افسانه، شدنی است؟ در چگونگی موازنه ی این دو و تحلیل برآیند دو خط سیر ( که کدامیک در خدمت دیگری واقع شده است)، پاسخ خود را می یابد.
· تأکید بر گناهکار اما فاسق نبودن افسانه، استفاده از آهنگ " نون ودلقک " به عنوان پس زمینه ی سکانس گشت و جولان وی در بازار ( که کنایه به ناچاری وی از ارتکاب رفتارهایی آنچنانی دارد)، جذاب درآمدن نقش او در صحنه هایی که از میدان متلک پرانی با مردان، برنده بیرون آمده و تلکه آن ها، پیروزی اش را مضاعف می کند و مواردی از این دست، مقبول درآمدن شخصیت افسانه و توجیه رفتارهایش را یاری رسانده و ناصواب بودن آن ها را کم رنگ می نمایاند.
از طرفی برخی اطوار و اشارات و به اصطلاح جلف بازی های افسانه به عنوان دختری خیابانی در عین کمک به واقعی تر شدن نقش، با چارچوب و حریم فرهنگمان همخوانی ندارد.
· جمله ی افسانه در سکانس سنگ باران منزلش، خطاب به جماعت سنگ به دست، مبنی بر قابلیت سی دی شدن رسوایی هریک از ایشان، اشاره ی لطیفی است به ستاریت ذات اقدس الله و تأمل برانگیز برای ما مخاطبانی که سرگرمیمان به ضعف های سایرین، غفلت های خویشتن و محاسبه ی نفس را از یادمان برده است.
· نقش حاجی ( با بازی شریفی نیا ) که ظاهراً اسلام مرفهین بی درد و رفاه و تجمل را نمایندگی می کند، نیاز به شخصیت پردازی بیشتری دارد؛ چه این که گویی حاجی گیرینف اخراجی های 1 تا 3 با اندکی تغییر غیرجدی، با نام حاجی، دوباره در رسوایی تکرار می شود.
· کارگردان علاوه بر بچه مذهبی ها، آن هایی که به مسائل دینی کم توجهند را مخاطب هدف خود اعتبار می نماید؛ حال اگر این دسته با مشاهده ی فیلم، مجذوب زیبایی های عرفان و پیامدهای خواستنی و قشنگ عبور از رنگارنگ دنیا شوند، مطمئناً مرادی از جرگه ی حاج یوسف را طلب می نمایند و شاید در عالم واقع، نه تنها هم ترازی از حاج یوسف محبوبشان را نیابند که حتی الگویی نزدیک به او نیز دست نیافتنی باشد. اگر چنین شود که برای این دسته، از فیلم تنها افسانه ای می ماند.
در مجموع می توان جلوه هایی متعدد از نمادهای اسلامی از اذان ابتدای فیلم، مسجد، منبر و وعظ، تا حسنِ مؤثرِ مطلق دانستن خالق و قبح نفاق و از همه مهم تر پرداختن به جلوه های صفات ذات اقدس الهی که بسیار دلنشین درآمده اند تا اذان انتهایی، به همراه پرداختِ نسبتِ اتفاقاتِ فیلم با مقولاتی چون عدالت، شرافت و انصاف را نشانه هایی از دغدغه مندی کارگردان، نسبت به تحقق پیام مذکور حضرت امام (ره) دانست که البته ضعف هایی نیز در ابدال ایده ی نشأت گرفته از دغدغه مذکور به اثری با نام "فیلم رسوایی" تصور می شود ( که به بخشی از آن اشاره شده است.)
شاید بتوان "تأثیرگذاری" را مهم ترین صفت فیلم آقای ده نمکی برشمرد و در یک عبارت آن را "فرصتی برای تأمل درباره ی رسوایی هایمان" توصیف نمود.
نویسنده: سید علی اصغر محبوبی
به نام خدا
موضوعی که چند وقتی رسانه ها و برخی دوستان ما رو به خود مشغول کرده ، رویدادی فرهنگی، با نگاه انقلاب اسلامی به موضوعات بود که در قاب تصویر مباحث را با مخاطبین خود در میان می گذاشت.
جشنواره مردمی فیلم عمار از اون دست کارها ست که بنظرم در سیاست های کلی فرهنگی نظام تحول ایجاد کرد و تونست باز هم فرهنگ ناب را از طریق مردم برای مردم به ارمغان بیاره.
مردمی کردن کار فرهنگی نیازی بود که توجه چندانی در برنامه ریزی های ریز و درشت مسئولین نداشت و گاهی هم این قوانین و بروکراسی اداری ،مانعی بر این موضوع بود.
تهیه نقشه راه ، مدیریت فرهنگی و اولویت بندی از مهم ترین مشخصه های یک دستگاه فرهنگی کارآمد و میشه گفت انقلابی است، که متاسفانه در دستگاه های دولتی کمتر به این امر توجه میشه و در واقع ترجیح می دن خودشون به عنوان راس کار فرهنگی در قالب اجرای طرح ها وارد عمل بشوند.
جشنواره مردمی عمار با مدیریت صحیح توانست ارتباط خوبی بین فیلم ساز و مخاطب با سیاست و رویکرد مشخص(بیداری اسلامی،جنگ نرم،نقد درون گفتمانی و...) ایجاد نماید که این کار با توجه به وسعت کشوری آن با کمترین هزینه به سر انجام رسید.
پر واضح است که فیلم ساز متعهد و انقلابی ما به دنبال سوژه مناسب و مخاطب می باشد و مخاطب مردمی ما از جنس این نوع فیلم ها حمایت می کند و تنها این حلقه رابط اتصال این دو بخش مغفول مانده، نیاز به برنامه ریزی درست و ... داشت که وجود یک جشنواره مردمی میتواند این قطعه از پازل کار را نیز تکمیل نماید.
موضوع انتهایی که بنظر مهم می باشد، توجه به دو سوی این ارتباط است .
هدف جشنواره در بخش فیلم ساز حمایت از او و دیده شدن آثار هنرمند در نگاه مخاطب می باشدو
** آن سوی این پل مخاطبی است که متاسفانه با سیاست های اشتباه مجذوب جاذبه های کاذب(۱) آثار سینما و تلویزیون ما گشته .
ما در جشنواره عمار قرار است فیلمهایی را پخش کنیم که تا به حال دیده نشدند و با مردمی طرف هستیم که تا به حال فیلم خوب ندیدهاند این دو محوری است که باید از هر جنبهای تحت مراقبت و توجه باشد.
و یکی از راه کار های این امر را که می توان بدان اشاره کرد،بررسی و انتخاب بومی فیلم ها برای مخاطبین است.
و مطمئن باشیم که فطرت پاک انسانی که با هنر پاک الهی ارتباط دارد به کمک فیلم ساز می آید و آنچه از فیلم او بیان می شود را بر دل مخاطب می نشاند.
جاذبه کاذب:
جاذبههای کاذب، جاذبههایی منافی آزادی و اختیار تماشاگر و ممانع او از رشد و تعالی کمالطلبانه به سوی حق است. جاذبهی کاذب، جاذبهای است که تماشاگر را سحر میکند و او را از رجوع به فطرت خویش بازمیدارد. هر جاذبهای که عقل بشر را تحت سیطرهی خویش بکشاند و تماشاگر را به ورطهی تسلیم در برابر وهم و شهوت و غضب،(ببرد) جاذبهی کاذب است. سوءاستفاده از گرایشهای شهوی تماشاگر جایز نیست و ترس و وهم و خشم او را نیز تا آنجا باید تحریک کرد که مانع کمال روحانیاش نباشد. آینه ی جادو - شهید آوینی